این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابا منتشر شده است.
دو، سه سالی بود که به فکر یه سفر خارجی بودم، ولی با شیوع ویروس کرونا امکانش نبود. قبل از نوروز امسال فکر سفر پررنگتر شد و با کلی تحقیق تصمیم گرفتم یه برنامه سفر زمینی به جنوب ترکیه داشته باشم. به همسفران که چه عرض کنم چهارپایه سفر گفتم و از پیشنهادم خوششون اومد و قبول کردند.
ما ۴ نفر، من و خواهرم و همسرامون دوقلوییم و بعد ازدواج سفرهای ایرانگردی زیادی داشتیم. من بیشتر برنامههای سفر رو میچینم و میزنیم به دل جاده!
تاریخ سفر رو از ۲۹ اردیبهشت تا ۱۵ خرداد در نظر گرفتم که چند روز تعطیلی داشته باشیم و برای مرخصی گرفتن راحتتر باشیم.
پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت، بعد ظهر از اصفهان حرکت کردیم. با استراحتی کوتاه جمعه ۳۰ اردیبهشت، صبح اول وقت مرز رازی بودیم. با چک کردن کاپوتاژ ماشین، بیمه و یه سری مدارک با خیال راحت از مرز رد شدیم و به اولین مقصد سفر شهر وان رسیدیم.
شهر وان
اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد، این بود که توی هر کوچه و خیابونی یه میز و چهار تا صندلی گذاشته بودند و چای سرو میکردند.
تقریبا مثل چایخونهها، ولی چای توی استکانهای کمر باریک با یه سری سینیهای خاص. بیشتر مسافرا برای خرید و بازار میان وان، ولی چون ما قصد خرید نداشتیم، کلا بیخیال شدیم و از قدمزدن تو کوچهپسکوچهها لذت بردیم.
کاپادوکیا
مقصد بعدی ما منطقه کاپادوکیاست. طبق برنامه تقریبا ۱۲ ساعت تو جادهایم، ولی هر طرف جاده رو نگاه میکردیم طبیعت سوپرایزمون میکرد.
از صدای دلنشین آب رودخونه تا صدای موج آب دریاچه و دشتهای سرسبز و گلهای رنگارنگ تا آبوهوای عالی و دلبری ابرها و آسمان.
همیشه میگن مقصد مهم نیست، از مسیر لذت ببر. دقیقا وصف حال ما در این سفر پرپیچوخم جاده است.
توی مسیر وقتی برای پمپ بنزین توقف داشتیم، با یکی از محلیها صحبت کردیم. اون پیشنهاد داد که شب توی روستا اقامت داشته باشیم، ولی ما قبول نکردیم و برای دیدن بالونها موقع طلوع خورشید ادامه مسیر دادیم. رفتیم به سمت کاپادوکیا.
حدودا ساعت ۱ بامداد به مقصد رسیدیم. هوا به شدت سرد بود. منطقه توریستی و تمام اقامتگاهها، هتلها، کمپسایتها و… همه پر بود. ما چارهای نداشتیم، به جز اینکه شب توی ماشین بخوابیم.
بیدارشدن با صحنه رویایی بالونها موقع طلوع خورشیددر دنیای صخرهای و افسانهای کاپادوکیا بینظیر بود، مثل رویا ولی واقعی بود.
منطقه کاپادوکیا به بالونهاش مشهوره!
اگه هوا خوب باشه و خوششانس باشیم، میتونیم بر فراز شهر تماشاگر صدها بالون باشیم. حرکت بالونها به هوا و باد بستگی داره.
اکثر توریستها معمولا سه تا چهار شب اقامت دارن تا بتونن این چشمانداز زیبا رو ببینن. ما خیلی خوششانس بودیم. نیمهشب رسیدیم کاپادوکیا و صبح موقع طلوع خورشید نظارهگر بالونها بودیم.
بعد از روشنی هوا و پایین اومدن بالونها رفتیم توی شهر یه قدمی زدیم.
ابهت صخرههای عجیبوغریب که در اثر فوران آتشفشان ایجاد شده و مردمی که هزاران سال پیش خونههاشون رو در دل سنگها و زیر زمین حفر کردن، شگفتی عجیبی به منطقه داده بود که بهشتی برای گردشگران طبیعت و تاریخ شده بود.
نزدیکهای ظهر سفر به قونیه و مولانا جان را شروع کردیم. دل تو دلم نبود که میخوام به دیدار حضرت عشق برم. یه هتل برای اقامت گرفتیم و برای بعد از ظهر به دیدن حضرت یار رفتیم.
خوشآمدگویی ورودی مقبره مولانا با این شعر زیباست:
کعبه العشاق باشد این مقام هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
وارد مقبره شدم. اشک شوق روی گونههام سرازیر شد. باورم نمیشد!
من آمدهام به دیدار استاد عشق، استاد سخن، استاد ادب! من اینجام روبهروی مقبره مولانا جان. حین بازدید از مقبره و اشعار زیبای مولانا، یه نگاهی به موزه مقبره مولانا هم انداختیم.
قونیه شهر مذهبی و خیلی شیکی بود. از فضای شهری و حسوحالش خیلی خوشم اومد.
مارماریس
از قونیه به جاهای دیدنی مارماریس، از شهرها و روستاهای زیادی گذر کردیم که هرکدوم قشنگی خاصی داشتن. برای استراحت تو هر شهر چند ساعتی گشتوگذار داشتیم.
نزدیکهای غروب رسیدیم به شهر رویایی مارماریس. یک شهر ساحلی و جزیره ای که پر بود از توریستهای روسی، انگلیسی و آلمانی که به اینجا اومده بودند تا از آبوهوای عالی و آفتابگرفتن در ساحل بینظیر مدیترانه استفاده کنند.
سه روزی توی این شهر بودیم. آنچنان عاشق و شیفته شهر رویایی مارماریس شدیم که وجببهوجب و کوچهبهکوچه شهر را قدم زدیم و از حسوحالش لذت بردیم. خلاصه در سه کلمه شهر سرزنده، شاد و بیدار…
راستی از تجربههای گردشگری خوراک توی مارماریس، میتونم به غذاهای دریایی و خوردن عسل درخت کاج که این شهر به اون معروفه اشاره کنم.
از مارماریس تا آنتالیا
یکی از قشنگترین جادهها، خط ساحلی جنوب ترکیه است. یه طرف جاده سرسبز و طرف دیگه دریای مدیترانه…
مقصد بعدی شهر فتحیه، شهر گلهای رنگارنگ، بوی خوش ادویه در بازارهای سرپوشیده، کافههای لب ساحل و موسیقی زنده بود.
شهری کمتر شناختهشده بین ما ایرانیان، ولی پر بود از توریستهای کشورهای دیگه.
در چند کیلومتری فتحیه، بهشت اولودنیز از دور خودنمایی میکرد.
از تماشای پاراگلایدرها در آسمان شهر تا شنا در آب نیلگون مدیترانه و آبهای لاجوردی تالاب آبی و بهشت پنهان در دره پروانه ها.
طبیعت این منطقه انقدر زیباست که زبان قادر به بیان آن نیست. تیکهبهتیکه جاده یه جاذبه گردشگریه که نظرتو جلب میکنه و اجازه نمیده مسیرمون رو ادامه بدیم.
از تجربههای قشنگ سفر دعوت به ناهار عروسی در شهر کایاکوی بود. شهری کوچک که در مسیرمون به شهر کاش بود. ترکهای این منطقه رسمشون این بود که به جای شام عروسی، ناهار عروسی میدن و از بعدازظهر تا ساعاتی از شب رقص و پایکوبی دارند.
مقصد بعدی شهر کاش بود. کاش نگینی در دل مدیترانه هست؛ با خط ساحلی حدود ۷۰ کیلومتری دریا. توی ورودی شهر یه چشمانداز فوقالعاده از مدیترانه میزبان ماست.
این شهر شبهای زنده و شادی داشت. البته تماشای فوتبال لیگ اروپا همراه توریستهای اروپایی در کافههای سطح شهر یکی از قشنگترین تجربههایی بود که توی دفترچه خاطراتم ثبت شد.
مقصد بعدی روستای چیرالی بود. روستای گردشگری و خاصی که دل کندن ازش سخت بود. روستایی به سبک روستاهای شمالی با آبوهوای شرجی و مه آلود، ساحلی که از یه سمت با کوههای سرسبز احاطه شده بود و از یه سمت دریای مدیترانه. اینجا در مدت کوتاهی به اقیانوس ابر تبدیل میشد.
یکی از قشنگیهای این روستا این بود که مردم محلی و توریستها برای رفتوآمد از دوچرخه استفاده میکردند. هر پانسیون و اقامتگاهی هم دوچرخه به تعداد زیادی داشت. دوچرخهسواری در کوچهپسکوچههای سرسبز و تماشای درختان پرمیوه و گلهای زیبای روستا، رویایی بود.
آنتالیا
شهر بعدی کمر و بعد جاهای دیدنی آنتالیا بود. برای ما ایرانیها آنتالیا مقصدی است که به تفریح، خرید و لذت اقامت در هتلهای لاکچری معروفه.
برای من قدمزدن در کوچهپسکوچههای بافت تاریخی کالیچی که ترکیب مدرن و سنتی دارن و خوردن غذاهای ترکی تجربه قشنگتریه.
آنتالیا یکی از شهرهای بزرگ توریستی ترکیه است؛ در حدی که یک شب نیم ساعتی کنار ساحل نشسته بودیم، تعداد خیلی زیادی هواپیما از بالای سرمون رد میشد. اینطوری گردشگری و توریستی بودن منطقه مشخص میشه.
آلانیا
منطقه توریستی و آبشار ماناوگات یکی از مکانهای بکر در مسیر آنتالیا به آلانیاست. ابهت آبشار، فضای سرسبز اطرافش و وجود توریستها در این مکان حیرتانگیز بود. واقعا ارزشش رو داشت راهمون دورتر بشه، ولی از این آبشار زیبا هم بازدید داشته باشیم.
با یه توقف چند ساعته در آلانیا به سمت مرسین حرکت کردیم. جاده پیش رو یه طرف دریای مدیترانه بود و طرف دیگر پر بود از مزرعههای موز.
در مرسین آخرین شهر ساحلی مسیر سفر با مدیترانه زیبا خداحافظی کردیم. از جادههای پرپیچوخم جاده و طبیعت زیبای ترکیه گذر کردیم تا به وان رسیدیم.
به دلیل اختلاف ساعت و نداشتن زمان کافی، خودمون رو به پایانه مرزی رازی رسوندیم و بعد از معطلیهای زیاد و خستگی به ایران سلامی دوباره کردیم و به سمت شهر خوی آمدیم.
حسن ختام سفر با بارون زیبا در مسیر تبریز و تماشای غروب زیبای خورشید و پایان سفر هجده روزه ما.