101 8

سفرنامه استانبول: نه شرقی شرق، نه غربی غرب

این اثر را یک شرکت‌کننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامه‌نویسی علی‌بابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علی‌بابا منتشر شده است.

«هرکسی که ملاقات می‌کنید در حال جنگ در میدانی است که شما هیچ چیز درباره‌اش نمی‌دانید! پس مهربان باشید، همیشه… »

می خواستم یکی از این جملات درآمد سفرنامه استانبول باشد. آیه‌ای که آخرین روز سفر دوبی، بر سر در یک عمارت نظر مرا به خود جلب کردو جمله‌ای که پیش از سفر مدام در ذهن من گردش می‌کرد و نقل‌قولی که فاطمه همراه تصویر خود در خیابان استقلال استانبول منتشر کرده بود.

اگر بخواهم هر یک از این جملات را بشکافم، صفحه‌ها می توان برای آن نوشت.

آموختن گام نخست جریان یافتن زندگی نیست. زندگی با حرکت آغاز و جاری می‌شود. لازمه آموختن، حرکت است و باز پس از آموزش، حرکت است که به آموخته‌ها جان می‌بخشد و آن را به نتیجه می‌رساند.

سفر، بهانه و مقصد خوبی است برای به جریان انداختن حرکت. جایی از خانه و شهر خود بیرون می‌زنی، دست به دامان انواع مصنوعاتی می‌شوی که بشر تاریخ خود را به پای ساختن آن گذاشته، برای آنکه حرکت کند و به تعبیر من برای آنکه زندگی کند.

بعد میدان جنگی که درون تو برپاست را با خود برمی‌داری، شهر به شهر می‌بری تا آنکه به میدان تقسیم می‌رسی و به خیابان استقلال!

چقدر آن قول معروف با این مکان، همخوانی دارد.

برای من که از جانب کوچه بیلورجو و از خیابان سیراسلویلر به سمت میدان تکسیم می‌روم، پیش از هر چیز، بنای عظیم کلیسای ایا تریادا که یک کلیسای ارتدوکس رومی است، جلب‌توجه می‌کند، در حالی که کمی آن طرف‌تر بنای عظیم یک مسجد نوساز را می‌بینم.

زیر نم‌نم باران بهاری استانبول، با گذر از کنار کوچه‌هایی با سراشیبی تند که سنگ‌فرش سنگی، بناهای سنگی و تنگی آن‌ها بسیار شباهت دارد به خیابان‌های سرزمین‌های اروپای شرقی، به میدان تکسیم می‌رسم و به ابتدای خیابان استقلال.

فارغ از آدمیان رنگارنگی که می‌گذرند و این سوال گوشه ذهن که جنگ درونی غالب مردمان این شهر از چه جنسی می‌تواند باشد، مجسمه‌ای که در میانه میدان، یادبود جمهوریت است و مصطفی آتاتورک، گرچه نمادی است بر پایان جنگ استقلال، اما در سرزمینی که کودتاها پی‌درپی می‌آیند، برای آن که دموکراسی را برقرار کنند، حس آتش زیر خاکستر را دارد.

من زیاد می‌اندیشم درباره این پادرهوایی، این بلاتکلیفی و این حس دوگانه هم شرقی و هم غربی بودن در این شهر.

استانبول برای منِ شرقی جذاب است. برای من که هرچقدر هم که مسجد فیروزه‌ای دیده باشم و کلیسای گوتیک، باز مجذوب و مدهوش قاب پنجره‌ای هستم که منظره مساجد سنگی پرمناره شهر هزار مسجد را بر ساحل دریای مرمره، هر صبح و شام از طبقه هفتم هتل در مقابل چشمانم می‌گذارد، برای من گردشگر مسلمانی که توریسم حلال سفرم را آسان‌تر می‌کند.

استانبول برای گردشگران غربی هم پرجاذبه است، به طوریکه اروپایی‌ها بیشترین توریست‌های ورودی به این شهرند. آن‌ها که معمولا به دنبال کاوش در تاریخ و احوال مردمانند، اما در عین حال در این شهر، اسباب خوشگذرانی بیشتر از دیگر سرزمین‌های اسلامی فراهم است.

بی‌شک این پادرهوایی و هم شرقی و هم غربی بودن ریشه‌های تاریخی و فرهنگی دارد، در سرزمینی که گذرگاه شرق و غرب است؛ نه تنها به لحاظ جغرافیایی، بلکه از نظر تاریخی و تمدنی.

میدان تکسیم نقطه ثقل حمل‌ونقل عمومی در استانبول نیز هست. ترامواهای قرمز و زرد قدیمی شهر که اکنون دیگر جنبه گردشگری دارند، در میدان تکسیم و خیابان استقلال می‌چرخند. اتوبوس‌های دو طبقه «استانبول تور» صبح‌ها از اینجا حرکت می‌کنند و ایستگاه مرکزی مترو در این میدان قرار دارد.

در شهر بزرگی مثل استانبول، رفت‌وآمد با مترو تجربه خوبی هم به لحاظ صرفه اقتصادی است و هم دسترسی به مقاصد مختلف شهر. ضمن آنکه با خرید استانبول‌کارت قابل شارژ، تخفیف‌هایی هم شامل حال مسافران می‌شود.

از ایستگاه تکسیم، خط سبز مترو نه تنها به خطوط قرمز، صورتی و آبی دسترسی دارد، بلکه یک قطار کابلی که به ایستگاه کاباتاش منتهی می‌شود، دسترسی به اسکله برای کشتیرانی و نیز خط تراموا که به مناطق تاریخی مانند منطقه سلطان احمد می‌رود را آسان نموده است.

در وجه تسمیه میدان تکسیم که به معنای تقسیم است گفته شده اوایل دوره عثمانی این میدان به عنوان محلی برای جمع‌آوری و ارسال آب به سراسر شهر استفاده می‌شده و از این رو تقسیم که در ترکی استانبولی تکسیم گفته می‌شود، نامیده شده است.

یکی از ویژگی‌های جالب ترکیه بخصوص برای کسی که علاقه‌مند به زبان‌شناسی است، تاثیر سیاست این کشور بر تغییرات زبانی است.

این واژه نمونه‌ایست که نشان می‌دهد با وجود تغییرات ناشی از رسم‌الخط عربی به لاتین و نیز عربی‌زدایی و فارسی‌زدایی به دستور آتاتورک، هنوز واژگان آشنایی از زبان ترکی استانبولی به گوش می‌رسد و یا با آشنایی اندکی با رسم‌الخط این زبان می‌توان کلماتی را خواند که برای یک شرقی آشنا هستند.

چرخی دور میدان می‌زنم و به طرف مسجد نوساز میدان تقسیم می‌روم که با نمای سنگی و گنبدهای متعدد، سبک معماری آن شبیه به مساجد تاریخی ترکیه است.

از پله‌های ورودی خیابان استقلال از جاهای دیدنی استانبول به مسجد بالا می‌روم. در زیر اولین گنبد کوچک مسجد محوطه‌ای مدور و تراس‌مانند است که تعدادی میز و صندلی پذیرایی در آن چیده شده و بر ستونی از آن نوشته شده: «تکسیم قهوه»

راهروی باریکی با عرض حدودا دومتر میان مسجدی با این عظمت و ساختمان باریک و دراز مقابل آن فاصله انداخته و به نظر می‌رسد ارتباطی مابین این میز و صندلی‌های شبستان مسجد و کافه‌ای که رودررو و به موازات مسجد قرار دارد، وجود داشته باشد.

جانمایی و کاربری عجیب اما جالبی به نظرم می‌رسد. پیش‌تر نمی‌روم. باز می‌گردم تا به خوراک‌فروشی‌های میدان تکسیم و کوچه‌های شیب تندی که از کنار آن‌ها گذشتم سرک بکشم.

نزدیک غروب و افطار ماه رمضان است. به همین خاطر قنادی‌ها نه تنها باقلواهایی با رنگ‌ها و شکل‌های مختلف در پیشخوان گذاشته اند، بلکه قنادان مشغول تهیه دسرهای داغی در سینی‌های روحی بسیار کوچکی هستند که روی اجاق‌های کوچکی پشت شیشه قنادی در حال طبخ است.

شعله اجاق کباب ترکی‌ها روشن شده و به غیر از فست‌فود، اغذیه‌فروشی‌هایی هم هستند که غذاهایی با شکل و ظاهر آشنا در پیشخوان خود دارند.

داخل کوچه‌های فرعی می‌شوم که شیب تند آن‌ها کنجکاوی آدمی را برمی‌انگیزد. ترکیبی از هتل، کافه، مک‌دونالد، سوپرمارکت‌های ریز و درشت و میوه‌فروشی‌های خوش‌رنگ‌ولعاب در میان ساختمان‌های مسکونی نو و کهنه در پیچ‌وتاب سراشیبی‌های سنگفرش‌شده و پلکان ادامه‌دار پراکنده است.

در این میان یک مسجد قرن هفدهمی تک مناره به نام کزنجی علی آقا قرار دارد. روبه‌روی مسجد سازه محراب‌شکلی همراه با نوشته‌هایی حکاکی‌شده بر سنگ جای گرفته که چشمه آبی بنا شده در قرن هجدهم است.

از این دست بناهای تاریخی کوچک در دل بافت شهری نوسازی شده در استانبول زیاد به چشم می‌خورد. اگر کاربری این چشمه‌های آب غیرفعال را چیزی شبیه به سقاخانه‌های خودمان بدانیم، در کنار مساجد کوچک و بزرگ در همسایگی کلیساهای تاریخی، روح شرقی شهر را درمی‌یابیم.

شهر برندهای پرتکرار

به سمت هتل بازمی‌گردم تا با بررسی کوچه‌های اطراف، فروشگاه‌هایی که می‌تواند نیاز روزمره یک هفتگی را تامین کند، شناسایی کنم.

از کنار یک سوپرمارکت زنجیره ای «شوک» می‌گذرم و به یک مینی‌مارکت کارفور برمی‌خورم. با یک حساب‌وکتاب سرانگشتی، قیمت خیلی از اجناس و خوراکی‌ها ارزان‌تر از ایران به نظر می‌رسد، به ویژه کالاهایی که با برند کارفور عرضه می‌شود، قیمت‌هایی بسیار نازل دارند.

اگر بخواهیم درباره برند در استانبولی حرف بزنیم، یکی از جنگ‌هایش این است که پابه‌پای برندسازان جهان پیش بیاید، از جمله ویژگی‌های شاخص آن تکرار باورنکردنی برندهای ثابت در سطح شهر، دست‌کم در مقیاسی که من دیدم، است.

اگر از ابتدا تا انتهای خیابان استقلال را طی کنی، تقریبا می‌توانی به یک شعبه از هریک از برندهای شاخص حاضر در این شهر دسترسی پیدا کنی. برندهای اصلی تقریبا در تمامی مراکز اصلی خرید شهر تکرار می‌شوند.

طول و عرض این شهر آسیایی-اروپایی آنچنان طویل و عریض است که احتمالا درصد بالایی از کالاهای موجود در طیف شیر مرغ تا جان آدمیزاد با کیفیت‌های متفاوت در این شهر پیدا می‌شود.

یکی از جذابیت‌های بی‌چون‌وچرای ترکیه، صنعت نساجی این کشور است؛ یک صنعت پاک و سبک که حتی در واحدهای آپارتمانی ساختمان‌های چهار پنج طبقه واقع در خیابان‌های تنگ و باریک شهر فعال است.

صنعتی ظریف و هنرمندانه که احتمالا با گام‌های کوچک، آرام‌آرام بازار جهان را تسخیر کرده و بدون آلودگی و هیاهو تبدیل به نخستین صنعت این کشور شده است.

جزایر رویایی

در کلان‌شهری که در میانه دریای سیاه و دریای مرمره گسترده شده است، گشت دریایی هیجان‌انگیزترین تجربه سفر می‌تواند باشد.

از اسکله کاباتاش با پرداخت حدود ۲۵ لیر از طریق استانبول‌کارت می‌توان سوار بر کشتی‌هایی با گنجایش تقریبا صد نفر شد که بعد از توقف در ایستگاه قاضی‌کوی، به سمت جزایر چهارگانه پرنسس می‌روند و با گذشت یک ساعت و ۴۵دقیقه، مسافران را در جزیره چهارم پیاده می‌کنند.

جزایر سرسبز تفریحی استانبول در دریای مرمره واقع شده و ویلاهای شخصی زیبایی در آن بنا شده که گفته می‌شود بیشتر آن‌ها از آن مسیحیان و یهودیان استانبول است.

سوخت موردنیاز در این جزایر رویایی از انرژی‌های پاک به دست می‌آید؛ در موارد ضروری از ماشین‌های برقی استفاده می‌شود، اما دوچرخه‌سواری و پیاده‌روی فرهنگ و فعالیت توریستی غالب در این جزایر است.

جزیره چهارم که بازدید از آن برای عموم آزاد است، بیوک‌آدا نامیده می‌شود، گرچه بر کاشی‌های بنای قدیمی ایستگاه آن نوشته شده «بیوک اطه». این یکی دیگر از تغییرات مشخص زبانی است.

با ورود به جزیره، صدای دعوت بستنی‌فروش‌ها به زبان فارسی و با لهجه ترکی از مسافران استقبال می‌کند. اسکوپ‌های بستنی ماهرانه به شکل عروسک و آدم‌برفی بر هم سوار می‌شوند، سایه‌بان کافه‌ها و رستوران‌هایی که در تراس ساختمان‌ها از مسافران پذیرایی می‌کنند ردیف و باز است.

نماهای فروشگاه‌ها چوبی است. ساعتی کوچک در میانه میدان کوچک جزیره جانمایی شده است. اجناس ریزودرشت فروشگاه‌های ساحلی زیر سایه‌بان‌ها و تا میانه کوچه‌های باریک جزیره چیده شده است. بافتنی‌های دست‌باف و دوختنی‌های دست‌دوز چشم‌نوازی می‌کند.

همزیستی آدم‌ها و گربه‌ها بیشتر از هرجای دیگر در استانبول توی چشم می‌زند. لب مردمان خندان است و آفتاب ملایم ظهر حس لطیف شادمانی و لذت از حضور در جزیره را کامل می‌کند.

بی‌شک بیوک اطه ارزش دست کم یک شب اقامت را دارد، اما حتی تجربه چند ساعت گشت‌زنی در آن چنان حال خوشی را رقم می‌زند که بتوان با امیدواری از آن گذشت؛ رنگ آفتابش را به ذهن سپرد و در ِگوش او دزدکی نجوا کرد: «برمی‌گردم، حتما!»

جزیره اما گرمای آفتابش را در مسیر بازگشت تا استانبول با ما همراه می‌کند. خلوت یک عصر بهاری، چشم‌درچشم آفتاب، نشسته بر عرشه باریک کناره کشتی و نان‌دادن به مرغان دریایی با دست‌های کوچک ساره!

از این روزهای زیبا انگشت‌شمارند در زندگی آدمی. از این روزهایی که در آن رویایی واقعی را زندگی می‌کنی که در فراغت بال آن می‌توانی بار آن میدان جنگی که مدت‌ها بر دوش می‌کشیدی را بر زمین بگذاری؛ چرا که زیبایی حیات را دیگر بار با چشمان خود دیده و بر پوست خود لمس کرده‌ای؛ از زلالی آب و تابش آفتاب بر رخساره ات گویا از زندگی نباتی رها شده و دیگر بار زندگانی یافته‌ای!

شهر هزار مسجد

در این روزهای اغلب بارانی استانبول که هم دمدمه‌های اردیبهشت ۱۴۰۱ است و هم ماه رمضان ۱۴۴۳، صبح‌ها به شوق تماشای چشم‌انداز ساحل از پنجره سوئیت طبقه هفتم هتل سیتی سنتر برمی‌خیزم تا منظره برج گالاتا، مسجد ایاصوفیه و مسجد سلطان احمد را بر پس زمینه آبی دریای مرمره نظاره کنم.

بیشتر روزها هوا مرطوب و بارانی است. رو به شب که می‌رود باران بند می‌آید و ریسه‌های «رمضان مبارک» مساجد تاریخی که مابین مناره‌های عظیم‌الجثه آن‌ها کشیده شده، روشن می‌شود.

محلی‌ها می‌گویند از میدان تکسیم و از مسیر خیابان استقلال، پیاده که راه بیفتی تا برج گالاتا ۲ کیلومتر و تا منطقه سلطان احمد ۴ کیلومتر است، اما مسیر ریلی از میدان تکسیم، مترو کابلی تا کاباتاش است و بعد از آن تراموا تا منطقه سلطان احمد می‌رود.

وقتی تراموا در خیابان‌های باریک و بافت تاریخی استانبول، لب‌به‌لب فروشگاه‌ها حرکت می‌کند، حال‌وهوای اروپایی شهر دوباره دیده می‌شود.

ظهر جمعه است و بازدید از مسجد سلطان احمد فقط برای نمازگزاران مجاز است. مسجد آبی و ۶ مناره استانبول که این ویژگی منحصربه‌فردش در نتیجه یک اشتباه لپی ایجاد شده است.

می گویند سلطان احمد برای این مسجد مناره طلا می‌خواسته، در حالی که شباهت کلمات «التین» به معنی طلا و «التی» به معنی شش، معمار را به اشتباه انداخته است.

در هر حال مسجد سلطان احمد عظمتی مثال‌زدنی دارد. گرچه امروز تنها مجازیم که وارد حیاط مسجد شویم و این توفیق نصیب مان شد که در زیر آسمان مسجد آبی نماز ظهر و عصر بخوانیم، اما حیاط مسجد نیز بسیار زیبا و با صفاست. تک درخت ارغوان با شکوفه‌های صورتی در حیاط مسجد خودنمایی می‌کند و باغچه‌ها با ردیف‌هایی از لاله‌های رنگارنگ تزیین شده است.

از دری که به سمت مسجد ایاصوفیه می‌رود، از مسجد خارج می‌شویم. محوطه بزرگ و زیبایی مابین مسجد سلطان احمد و مسجد ایاصوفیه قرار دارد که با نیمکت‌های چوبی، گلکاری‌ها، درختان نخل و بناهای جانبی، یک محوطه جذاب توریستی است.

ایاصوفیه نزدیک به پانصدمتر با مسجد سلطان احمد فاصله دارد، اما حال‌وهوایش متفاوت از آن است. در بدو ورود قدمت بنا به چشم می‌آید. در ورودی حیاط تابلویی قرار دارد که الزام رعایت حجاب در این مکان را یادآور می‌شود و روسری‌های کوچکی در اختیار بانوان غیرمحجبه قرار می‌گیرد.

این حجاب به شرط نماز و مسجد را چند روز پیش در نمازخانه یکی از مراکز خرید هم دیدم. بانوانی که محجبه نبودند، وقتی به نمازخانه می‌آمدند، روسری به سر می‌کردند و دامنی بلند می‌پوشیدند و به نماز می‌ایستادند.

ایاصوفیه که در اصل کلیسایی بیزانسی بنا شده در قرن ششم میلادی است، پس از فتح استانبول به دست سلطان محمد فاتح در عصر عثمانی به مسجد تغییر کاربری داده شد و در حدود ۹۰ سال اخیر به عنوان موزه فعال بوده است، اما از ماه رمضان امسال پس از ۸۸ سال مجددا نماز جماعت در آن برپا می‌شود.

تلفیق نمادهای مسجد و کلیسا و اسلام و مسیحیت، ایاصوفیه را به مکانی دیدنی تبدیل کرده است. از شمایل فرشتگان گرداگرد گنبد گرفته تا خوشنویسی آیه «الله نور السموات و الارض» در مرکز طاق گنبد، از اتاقک‌های اعتراف مسیحی تا منبر و محراب اسلامی.

ایاصوفیه با لوسترهای بزرگ و متعددی که از گنبدهای بلند آن تا پایین آویزان شده، نورپردازی زیبایی دارد و مشخصه آن که در تصاویر آن را متمایز می‌کند، تابلوی نام الله، محمد (ص)، علی (ع)، حسن (ع)، حسین (ع)، ابوبکر، عمر و عثمان بر دیوارهای آن است. از همین روست که این بنا موزه زنده‌ایست که سرگذشت این سرزمین را فاش می‌کند.

شهری که گذرگاه شرق و غرب است، به همان اندازه که همزیستی ادیان و حتی فرقه‌های مذهبی را در خود دارد، در طی تاریخ مکان کشمکش و قدرت‌نمایی مدعیان اسلام و مسیحیت نیز بوده است، تا آنجا که ساخت مساجد متعدد در استانبول و شهره آن به شهر هزار مسجد را به دلیل گسترش دادن اسلام در مقابل مسیحیت رومی در این شهر می‌دانند.

با این همه، به نظر می‌رسد استانبول امروز همه جنبه‌های متضاد تاریخ و فرهنگ خود را پذیرفته است و درحالی که کاملا از روح شرقی خود فاصله نگرفته، نگاهی به غرب و تمایلاتی برای غربی شدن دارد. این موازنه سخت و پیچیده‌ای است که بعضا سردمداران این کشور را وادار به رفتارهای متضاد می‌کند.

این فرآیند در عصر حاضر همچنان در جریان است و این روند از جمله تحولاتی است که باید در دنیای امروز رد آن را گرفت و به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسش بود که در الاکلنگ نه شرقی شرق، نه غربی غرب، سرنوشت ترکیه چه خواهد شد.

اشتراک گذاری

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.