این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابا منتشر شده است.
۱ سال از فوت پدرم و ۳ سال از فوت برادرم گذشته بود. کرونا هنوز نرفته بود و خیال رفتن هم نداشت. پس دیگه موندن و صبر بیشتر از این جایز نبود. باید جایی میرفتیم. من بودم و خواهر کوچکترم و مادرم.
شاید یه سفر چند روزه میتونست حالوهوامون رو بهتر کنه. کجا بریم؟ کجا نریم؟ قرعه به نام اصفهان افتاد. اول خرداد موضوعش رو مطرح کردیم.
برای این که موقع رانندگی در جاده تنها نباشم و همسفران دیگری هم داشته باشیم، خاله و پسرخالهام با ما همراه شدند. پنج نفر با یک ماشین به سمت اصفهان حرکت کردیم.
ساعت ۴ عصر دهم خرداد روز حرکت بود. با تلاش و صبر زیادی که داشتیم، توانستیم ساعت ۶ عصر از ترافیک تهران جدا شویم و خود را به دل جاده رساندیم.
هوا کمکم به خنکی میرفت، ولی هنوز گرمای خودش را داشت. جاده خلوت بود و زیبا. یک جاده بیایانی و شاید بیانتها، اما این جاده بیانتها نبود.
ساعت ۸ شب برای خوردن چای و استراحت کنار جاده، جایی مخصوص استراحت، نگه داشتیم. چند نیمکت بود و چند سکو برای نشستن و استراحت. حدود ۲۰ دقیقهای استراحت کردیم. دوباره حرکت را آغاز کردیم. این بار پسرخالهام فرمان را به دست گرفت.
ساعت ۱۰ شب به شهر اصفهان رسیدیم. نیم ساعت بعد هم به خانه خالهام که در اصفهان است. آخرین باری که به اصفهان رفته بودم ۱۲ سال قبل بود.
اولین جایی که روز اول برای رفتن انتخاب کردیم، میدان امام بود. میدانی که به میدان شاه و میدان نقش جهان نیز معروف است. شاید بتوان به جرأت گفت یکی از زیباترین میدانهای ایران است.
میدانی بسیار بزرگ که دورتادورش دالانها و حجرههای مختلفی قرار دارد. هرکدام چیزی برای فروش داخل حجره داشتند، از جمله آثار صنایع دستی اصفهان مانند میناکاری.
داخل هر کدام از دالانها که وارد میشدیم، کاملا سرپوشیده بود. دو طرفشان حجرههای زیادی وجود داشت.
از ادویهفروشی گرفته تا فروش کفش، لباس و سماور در این دالانها به چشم میخورد. هر کدام از دالانها مخصوص لوازم خاصی بود.
داخل بعضی دالانها، دالانهای دیگری هم وجود داشت. اگر وارد این دالانهای تودرتو میشدی، ممکن بود راه را گم کنی. گشتن و دیدن تمام این دالانها وقت و حوصله زیادی میخواهد.
مسجد امام، مسجد شیخ لطفالله و عالیقاپو از جمله مکانهایی است که اطراف میدان نقش جهان خودنمایی میکنند.
فضای سبز و حوضهای آبی که وسط میدان وجود دارد، باعث زیبایی بیشتر این مکان شده است. افراد و خانوادههای زیادی شبهای بهار و تابستان که هوا خنکتر میشود، در گوشهوکنار فضای سبز میدان یا حتی جلوی در حجرههای تعطیل، مینشینند.
آنها شام، تنقلات و خوراکیهای دیگری میخورند، با هم بازی میکنند، حرف میزنند و میخندند.
کالسکههای اسبسواری هم اطراف میدان میگردند و میتوان با سوار شدن و استفاده از آنها دورتادور میدان را تماشا کرد. عصرها و شبها میدان نقش جهان معمولا شلوغ است و صبحها خلوتتر.
دفعهی بعدی که صبح زود به میدان نقش جهان رفتم، تمام حجرهها تعطیل بودند و بسیار خلوت بود. فقط چند نفری مشغول ورزش بودند و چند نفری هم روی نیمکتها نشسته بودند. برخی هم مانند من در حال قدمزدن و تماشای میدان از زاویههای گوناگون بودند.
مکان بعدی سیوسه پل و پل خواجو است که نزدیکی یکدیگر قرار دارند و زاینده رود، اما این بار دیگر خبری از رود و آب نبود. به معنای واقعی کلمه خشک شده بود. طوری که افراد در پایین پل در حال قدم زدن و رفتوآمد بودند.
جایی که زمانی پر از آب بود و زیبایی این جا را صد چندان کرده بود، حالا خشک شده بود و قایقهای تفریحیش تماما به گِل نشسته بودند.
حالا فقط میتوانستی از تماشای معماری زیبای این پلها لذت ببری که آن هم در معرض خرابی قرار دارد. پلی که معلوم نیست تا چند سال دیگر اثری از آن باقی مانده باشد با نه.
ظاهرا در گذشته خودروها هم میتوانستند از روی پل رد بشوند، اما چند سالی است که دو طرف پل را بستهاند و خودروها اجازه ورود به پل را ندارند. حالا فقط عابرین پیاده میتوانند از روی آن رد بشوند.
پس ما هم رفتیم و از روی پل رد شدیم. وسط پل که راه بروید، هر دو طرف دهانههایی وجود دارد که بعضی از آنها به هم راه دارد.
از طبقه پایین پل هم میتوان عبور کرد. احتمالا شنیدن صدای پای آب بسیار دلچسب و شیرین خواهد بود، زمانی که آب رودخانه وجود داشته باشد. تماشای این سی و سه دهانه که تماما با آجر و به یک شکل و اندازه ساخته شده، خالی از لطف نیست.
بعد بازدید از سی و سه پل رفتیم سراغ پل خواجو. پلی که نزدیک سی و سه پل و روی رودخانه زاینده رود قرار گرفته است.
یک جایگاه ویژه معروف به شاهنشین وسط پل خواجو قرار داشت که در سالیان بسیار دور شاهان قاجاری با خانوادهشان در آن جا مینشستند و مراسمها و جشنهایی را تماشا میکردند که در زاینده رود برگزار میشد.
شهر اصفهان معروف به شهر کلیسا هم هست و کلیساهای زیادی دارد. کلیسایی که ما برای بازدید انتخاب کردیم، کلیسای وانک بود.
بعد ورود به حیاط و محوطه بیرونی کلیسا وارد قسمت اصلی و داخلی کلیسا شدیم. اولین چیزی که توجه مرا به خودش جلب کرد، تصاویر و نقاشیهای بسیار زیبایی بود که روی دیوارهای کلیسا وجود داشت که با آدم حرف میزد.
تصاویری با موضوعات مذهبی مانند بهشت، دوزخ و داستان سقوط آدم، فرشته، شیطان و… که کنار هر کدام توضیحات مربوط به هر تصویر نوشته شده بود.
تصاویر و نقاشیها آن قدر گویا و واضح و زیبا بود که علاوه بر این که در نگاه اول گیرا بود، اگر با دقت و حوصله بیشتری نگاه میکردی، میتوانستی جزییات بیشتری از هر تصویر دریافت کنی و مانند یک داستان مصور از خواندن و دیدنش لذت ببری.
بخش بعدی کلیسا یک ساختمان دو طبقه بود که تصاویری از پادشاهان و ارامنه معروف قدیمی و هم چنین نقاشیهای بسیار زیبایی از حضرت مریم و مسیح وجود داشت.
نسخههای بسیار قدیمی و خطی کتابهای آسمانی ادیان مختلف از جمله قرآن و انجیل و… را نیز در این ساختمان برای نمایش قرار داده بودند.
کوه صفه هم از مکانهای تفریحی استان اصفهان است که در سپاهان شهر قرار دارد. یک شب هم برای خوردن شام و تفریح به کوه صفه رفتیم. نزدیکی به کوه و فضای سبز و درختانی که در آن جا وجود داشت، باعث خنکی و تمیزی هوا شده بود.
از بازدید دوباره از میدان نقش جهان به سمت تهران برگشتم و سفر ما به اصفهان به پایان رسید.
توصیفاتی که در مورد جلفا داده شده دقیقا شبیه همونی است که من دیدم و فکر کردن به جلفا برایم آرامش بخشه و هروقت که فرصتی داشته باشم به آنجا می روم و در کوچه و خیابانهایش قدم می زنم و از طبیعت زیبایش لذت می برم