در اپیزود یک رادیو دور دنیا شما را با خودمان کنار ریل قطار میبریم و داستان ورود قطار به ایران و حواشیاش را از زبان آقای محسنیان میشنویم. از مسیر زیبای قطار گردشگری تهران-سوادکوه میگوییم و چند دقیقهای با قطار عجیب سیبریا روسیه سفر میکنیم. یک خبر خوب برای طرفداران هریپاتر و قطار معروف هاگوارتز اکسپرس داریم و از سگهای باهوش متروی موسکو برایتان تعریف میکنیم.
اگر دوست دارید با ما در کوچه بنشینید و از پنجره قطار به مسیر سفر نگاه کنید، اپیزود یک رادیو دور دنیا را گوش کنید و آن را به همراهان و دوستانتان هم پیشنهاد دهید تا آنها هم با شما همسفر شوند.
- رادیو دور دنیا را میتوانید در کست باکس، اپل پادکست، اسپاتیفای، تهران پادکست و شنوتو بشنوید.
متن کامل اپیزود یک رادیو دور دنیا را در ادامه میتوانید بخوانید
{صدای قطار}
بخشی از متن ناداستان قطارباز
علی:
قطارباز به همین لذت بی خرج و عبث خوش است، به همین کیف ساعتها نشستن کنار راهآهن و انتظار برای عبور چندثانیهای قطار…
به ارتعاش ریلها وقتی خبر از نزدیک شدنش میدهند، به تندبادی که با خودش میآورد و اگر خوشاقبال باشی سوتی ممتد، یا حتی تکان دست لکوموتیوران.
کسانی هستند که عکس و فیلم میگیرند، کسانی هستند که مدلهای لوکوموتیوها را میدانند و مسلط به امور فنیاش هستند؛ اما بیشترمان این لحظات را فقط مبهوت میمانیم و پلک نمیزنیم و نفس حبس میکنیم. شاید به خاطر همین است که قطاریاب به مرور در زبان انگلیسی معنی آدم بیکاره و علاف پیدا کرده است.
پانته آ:
سلام
متنی که شنیدین ناداستان قطارباز، روایت شخصی احسان نوروزی بود که نشر چشمه اونو چاپ کرده.
من پانتهآ غلامی
علی:
و من علی صالحی هستم
به اولین اپیزود رادیو دور دنیا خوش اومدین.
قراره اینجا از هر چیزی که به سفر و ماجراجویی و تفریح یه ربطی داره، با هم گپ بزنیم.
{موزیک: All Falls Down by Alan Walker}
پانتهآ:
تو روزگار ما انقدر سرعت تغییر و رشد زیاد شده که کمتر فرصت میکنیم راجع به چیزی شگفتزده بشیم اما قبلاها اینطور نبود. مثلا وقتی که راهآهن و قطار پاشون به زندگی مردم باز شد، انقدر زندگی مردم و شاید سرنوشت کشور رو تغییر داد که تا مدتها عادی نمیشد.
تو این اپیزود رادیو دور دنیا میخوایم شما رو با خودمون ببریم کنار ریل قطار، سوارش بشیم و بریم تو دل تاریخ. پای صحبت راهبر قطار بشینیم و از خاطرات تلخ و شیرینش بشنویم.
علی:
تا کنار ریل وایسادیم باید بگم که قطار واقعا چیز عجیبیه. با اینکه سالها از ورودش به دنیا میگذره اما انگار هنوزم که هنوزه وقتی روی ریل میبینیمش میخکوب میشیم و دونه دونه واگنهاش رو تا وقتی که ازمون دور شه تماشا میکنیم.
هنوز کسی جواب واضحی برای این حجم از جذابیت نداره. یه عده میگن صداش براشون لذتبخشه، یه عده میگن حس نوستالژیکی رو زنده میکنه و خلاصه هر کسی دلایل خودش رو داره.
{موزیک: In the Autumn by Paul Reeves}
قطاربازها چه کسانی هستند؟
پانتهآ:
علی از لذت تماشای قطار گفت. هنوزم اطراف ریلها پر از چشمهاییه که مشتاقانه رفتوآمد قطارها رو دنبال میکنن. این آدمهای شیفته ریل و قطار در زبانهای مختلف اصطلاح مخصوص خودشون رو دارند.
انگلیسیها بهش میگن «train spotter» به معنای قطاریاب یا «anorak» که به آدمایی گفته میشه که علاقهمندیهای عجیبی به موضوعات خاص دارن و برای بقیه قابل درک نیستن.
آمریکاییها میگن «Buff train»، فرانسویها از پسوند پاتوس به معنی بیماری استفاده میکنن و به این جماعت میگن «ferrovipathe» یا مریض آهن. در زبان اردو هم میگن «ریل کی شیدایی» یا همون شیدای ریل و تو فارسی هم بهش میگن «قطارباز»!
{موزیک: In the Autumn by Paul Reeves}
ورود راهآهن به ایران
پانتهآ:
بیاین یه نگاهی بندازیم به اولین نشونههای ورود راهآهن به ایران؛
حدود ۱۵۰ سال پیش سلطان صاحبقران یعنی ناصرالدین شاه تو اولین سفرش به اروپا با وسیلهای به نام قطار آشنا میشه. از تهران تا بندر انزلی حدود ۴ روز توی راه بوده تا بتونه از گردنههای البرز عبور کنه. از اونجا با کشتی به بندر آستراخان روسیه میره و بعد برای رسیدن به مسکو برای اولین بار سوار قطار میشه و از اونجا باز هم با قطار به سنت پترزبوگ میره. بعد از چند روز اقامت تو روسیه به کشورهای آلمان، بلژیک، انگلستان، فرانسه، سوییس، اتریش و ایتالیا مسافرت میکنه. خوشبختانه سفرنامههاش هم موجوده و میتونید تهیه کنید و بخونید.
علی:
یکی از جالبترین بخشهای سفرنامههاش واکنشش به چیزهاییه که برای اولین بار باهاشون مواجه میشه. مثلا تو سفرنامهش در توصیف راهآهن فرانسه نوشته:
«عجب راهآهنی، در دنیا دیگر اینطور راهآهن نمیشود… برای طهران اینجور راهآهن خوب بود. فورا با بالوا، رییس این راه حرف زدیم و چهار فرسنگ از این راه، با ده واگن خوب برای خودمان و ده واگن برای مردم خریدیم که خود این رییس، آدم و کمپانی روانه تهران نمایند. هرجا بگوییم بکشند و مراجعت نمایند.»
{موزیک: موسیقی فیلم دختر لر}
اپیزود یک رادیو دور دنیا – مصاحبه با آقای محسنیان (قطارباز واقعی)
پانتهآ:
حالا برای اینکه بیشتر راجع به تاریخچه راهآهن سراسری ایران بدونیم بریم سراغ اولین مهمون پادکستمون یعنی آقای محسنیان که سالهاست روی موضوع راهآهن ایران مطالعه کردن و نکات جالبی برای گفتن دارن.
آقای محسنیان:
من محمد محسنیان هستم، ۵۱ سالمه و شیمی خوندم و در ادامه باستان شناسی؛ خیلی علاقهمند به راهآهن بودم و الان که فکرشو میکنم، فکر میکنم ریشه این علاقهمندی برمیگرده به ۶-۷ سالگی من که پدرم آخر هفتهها میبردم به ریل راهآهن و باغهای خیلی خوشگلی که اونجا بود قدم میزدیم و این شانس هم داشتیم که معمولا یه قطاری از اونجا رد میشد.
پانتهآ:
چه جالب!
آقای محسنیان:
آره این حسه تو وجودم بود و همیشه هم پیگیر راهآهن بودم. تا اینکه ۵-۶ سال پیش تصمیم گرفتم که این لذتی که خودم میبرم با دیگران به اشتراک بگذارم. ابتدا گردشگری راهآهن و در ادامه قطار گردشگری رو راه انداختیم.
پانتهآ:
خیلی هم عالی! ما تو آیتمها بعدی همین اپیزود حتما راجع به قطارهای گردشگری ایران و دنیا بیشتر صحبت می کنیم؛ ولی اگه موافق باشید الان بریم سراغ بقیه سوالامون.
از اینجا شروع کنیم که برامون بگید قبل از اینکه قطار وارد ایران بشه سفرها چطوری بوده؟ اولین راهآهن ایران کجا کشیده شده؟ یه تصویری از اون دوران میخوام که بدونم اوایل ورود راهآهن به ایران اوضاع چه شکلی بوده؟
اوضاع و احوال ایران قبل و بعد از ورود راهآهن
آقای محسنیان:
ببینید اوضاع و احوال راههای ایران خیلی خراب بوده. اگر به سفرنامههایی که خیلی هم زیاد نوشته شده (اواخر قرن گذشته شمسی و قرن حاضر) مراجعه کنید، میبینید که واقعا چقدر مینالیدن از این قضیه. ما کلا یه چیزی حدود ۴هزار کیلومتر راه شوسه داشتیم (اوایل قرن حاضر تو کل ایران). من فقط چندتا فاصله رو بهتون بگم، با الان مقایسه کنید.
مثلا تهران تا تبریز ۱۳ روز تقریبا طول میکشیده، تهران تا مشهد یه چیزی حولوحوش ۱۴ روز، تهران تا بوشهر ۲۶ روز! یهچیز جالب اینکه اگر از تهران میخواستن برن خرمشهر، اگر میخواستن از مسیر مطمئن برن، میرفتن کرمانشاه، قصرشیرین، بغداد، بصره و بعد برمیگشتن تو ایران.
پانتهآ:
چقدر عجیب!
آقای محسنیان:
آره، اوضاع و احوال راههامون اینجوری بوده و حالا شما فکرشو بکن یکدفعه یه وسیلهای بیاد و بتونه قطر کشور رو در کمتر از ۴۸ ساعت طی بکنه؛ این چقدر میتونست موثر باشه در کم کردن فاصلهها.
اگه بخوایم اشارهای کنیم به راهآهنهایی که قبل از راهآهن سراسری بودن، جالبه بدونیم که ۳۱ طرح ساخت راهآهن توی ایران مطرح میشه؛ قبل از راهآهن سراسری که رضاشاه ساخت. از این ۳۱ خب میدونید که اکثرش اجرا نمیشه ولی چندتایی هم اجرا میشه.
اولین راهآهنی که خب خیلی هم معروف هست، راهآهن تهران به شهر ریه. ولی من تاکید دارم که اینو نذاریم کنار راهآهن سراسری، یه راهآهن ۸هزار و ۱۰۰ متری بوده. الان تو خود ایستگاههای تهران، ما بیشتر از ۱۰۰ کیلومتر ریل داریم.
یه راهآهن دیگه هم داشتیم مثل راهآهن رشت-پیربازار که در حد چند کیلومتر بوده. یهدونه راهآهن داریم از بوشهر به برازجان، داشتیم البته. یه راهآهن دیگه داشتیم که شرکت نفت میکشه از درخزینه به مسجدسلیمان که بتونن کارگرا و عمدتا بارها رو از اون طریق جابهجا کنن و یه راهآهن دیگه هم از میرجاوه به زاهدان ما داشتیم.
جدیترین و مهمترین خطی که داشتیم خط تبریز به جلفا بوده که اون هم روسها با نیات نظامی و در واقع برای گسترش عمق استراتژیک خودشون و حملونقل نیروی نظامیشون با اون نیت بیشتر کشیدن. حولوحوش ۵۰-۱۴۰ کیلومتر و یک انشعابی به بندر شرفخانه داشت این راهآهن که اونجا یک کشتیرانی وابسته به راهآهن راه انداخته بودن و این خیلی نقش پررنگی توی کم کردن فاصله تبریز به ارومیه داشت.
پانتهآ:
حرف راهآهن تهران-شهر ری شد، فکر میکنم این همون قطاریه که به ماشین دودی معروف شده بود به خاطر اون دودی که از لوکوموتیوش بلند میشد، درسته؟
آقای محسنیان:
دقیقا، دقیقا.
پانتهآ:
توی سفرنامههای ناصری فکر میکنم خیلی بیشتر شنیده بشه این اصطلاح.
آقای محسنیان:
دقیقا، اولین مواجهه ایرانیها با پدیده قطار بود دیگه؛ حالا خب اسمشو گذاشتن ماشین دودی براساس ظاهری که داشت، دقیقا همونجوریه که میفرمایین.
پانتهآ:
میگن که راهآهن ایران به خاطر جنگ جهانی بوده که از شمال به جنوب کشیده شده، چقدر این صحت داره؟
آقای محسنیان:
ببینید، برای پاسخ به این کافیه به چندتا تاریخ دقت کنید. بهنظرم این خیلی میتونه روشنگر باشه. راهآهن سراسری کی تموم شد؟ شهریور ۱۳۱۷؛ حالا اولین حرکت توی راهآهن سراسری کی انجام شد؟ ۱۳۰۴، یعنی ۱۴ سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم و فقط یه سند دیگه هم بهتون ارائه بدم که میخوام بگم خب خیلی جالبه که صنیعالدوله یه رسالهای مینویسه (۱۲۸۵ هجری شمسی) که اونجا یه مسیری رو برای راهآهن پیشنهاد میده که تقریبا همین نقشه راهآهن سراسری رو داره.
پانتهآ:
رساله راه نجات دیگه، درسته؟
آقای محسنیان:
بله رساله راه نجات. پس ما یه سندی داریم که ۳۳ سال قبل از جنگ جهانی دوم همین راهآهن سراسری رو میشه گفت کاملا قشنگ بهش اشاره کرده.
شایعههایی که جای حقیقت نشستن
پانتهآ:
درسته؛ من یادمه از بچگی و همین اواخر وقتی با خانواده یا اطرافیان از کنار پل ورسک رد میشدیم اون داستان معروف رضاشاه رو تعریف میکردن که برای اینکه مطمئن بشه پل رو درست تحویل گرفته اون مهندس و خونوادشو زیر پل مینشونه و به قطار دستور میده که حرکت بکنه؛ راجعبه این بیشتر میگید برامون؟
آقای محسنیان:
خب این هم مسلما از داستانهای بسیار جذابیه که آدم موقعی که دنبال راهآهن باشه حتما اینو میشنوه. من خیلی این موضوع رو پیگیری کردم. ولی هیچ سندی براش پیدا نکردم. ببین اون داستان افتتاح ورسک گزارش مکتوب داره قشنگ و خیلی صحبتها راجع به ورسک شده ولی هیچ جایی من همچین چیزی ندیدم و تقریبا با اطمینان خیلی بالایی می تونم بگم که درست نیست.
پانتهآ:
چندسال پیش هم خبری شنیدیم که گارانتی این پل تموم شده و مردم تو هول و ولا افتاده بودن، این چی؟ واقعا همینطور بوده؟
آقای محسنیان:
ببین قراردادای ساخت الان موجوده هنوزم و اگر بهش مراجعه کنید میبینید که همچین چیزی به نام گارانتی توش وجود نداره. از اونجایی که این خبر ۲-۳ سال پیش خیلی داغ شده بود، راستشو بخواین خود من رو هم به شک انداخت. یک تماسی گرفتیم با شرکت کامساکس یا همون کُوی فعلی و این سوال رو مطرح کردیم و صراحتا رد کردن.
پانتهآ:
چقدر جالب! بازم داریم از این قصهها و روایتهایی که اینقدر تکرار شدن جای حقیقتهای تاریخی نشسته باشن؟
آقای محسنیان:
بله متاسفانه، یکی از معروفترینهاش که در مورد ساخت تونل کندوان هم می شنویم اینه که ساخت تونل خلاصه با مشکل مواجه شده بود و رضاشاه شکایت داشت و گفتن آقا نمیشه، کارگرا کار نمی کنن و رضاشاه هم گفت من میدونم چکار بکنم، رفت لای شکاف سنگها چندتا سکه گذاشت که مثلا کارگرا به اشتیاق دست پیدا کردن به اون سکههای طلا سریعتر کار کنن و کارو پیش ببرن.
گردشگری راهآهن
پانتهآ:
حالا بهعنوان آخرین سوالم میخوام یکم از تاریخچه فاصله بگیریم و از شما که طراح قطار گردشگری هستین بپرسم که راهآهن ایران رو به لحاظ گردشگری چطوری میبینید؟
آقای محسنیان:
بذارید یه چیز جالب بهتون بگم. یه دوستی دارم به نام آقای یوهانس هگر که در ایتالیا هستن و مرتبا به ایران سفر دارن. ایشون میگفت که تو راهآهن ایران تجربه خیلی خوبی رو میتونی داشته باشی که تو اروپا دیگه در دسترس نیست. یعنی قطارهایی که کوپه دارن، سالن و رستوران دارن؛ چیزایی که الان تو اروپا خیلی دیگه کم شده، علاوهبر این موضوع تنوع اقلیمی شبکه راهآهن ایرانه که شما توش جنگل دارید، کویر دارید، کوهستان دارید، جلگه دارید و این خیلی جذابش میکنه، خیلی مورد توجهه و البته بسیار زیبا.
{موزیک: Train by Younger Brother}
قطارهای گردشگری ایران و جهان
علی:
چند سالی میشه که قطارهای دنیا نقش جدیدی به خودشون گرفتن و مسافرها فقط برای جا به جایی بین شهرها سوار قطار نمیشن. بعضی از قطارها انقدر مسیر زیبایی دارن و از جاهایی رد میشن که تو حالت عادی نمیشه ازشون بازدید کرد که رفته رفته خیلی از مسافرها بلیط قطار رو نه برای رسیدن به مقصد بلکه برای تجربه لذتبخش مسیر میخرن.
رفته رفته که این رفتار بیشتر شد، به ذهن یه سری از تورلیدرا رسید که چرا یه توری طراحی نکنن که قطار خودش هدف تور باشه؟ اینطوری شد که یه موضوع جذابی به نام قطار گردشگری به صنعت توریسم اضافه شد.
مثلا آلمان و اسکاتلند یه کار جالبی کردن. اومدن قطارهای بخار قدیمیشون رو تعمیر کردن و ازشون به عنوان قطار گردشگری استفاده میکنن. در عین حال که تم نوستالژیکشون خودش یه جاذبه است، از مسیرهای باریک کوهستانی و جنگلهایی رد میشن که نفس آدم رو بند میاره.
پانتهآ:
البته قطار گردشگری فقط مخصوص این دو تا کشور نیست و خیلی از کشورها روش کار کردن. تو ایرانم ۳/۴ تا مسیر قطار گردشگری داریم معروفترینش تهران سوادکوهه که من خودم تورش رو رفتم و خیلی برام جالب بود.
قطار از تهران صبح زود راه افتاد، بعد همینطور که داشتیم از کنار مناظر مختلف رد میشدیم، لیدر برامون راجع به بافتهای طبیعی، کوهها و ساختمونهای متروکه و کارخونههایی که از پشت شیشه میدیدیم توضیح میداد. یه سری ایستگاهها پیاده میشدیم و نیم ساعتی اطراف رو میگشتیم، از محلیها خوراکی میخریدیم و پذیرایی میشدیم. یه جاهایی از قطارهای بازنشسته و خاک خورده بازدید کردیم، بعضی جاها روی پلهای مهمی که قطار از روشون رد میشد، وایسادیم و داستانشون رو شنیدیم.
من حدودا یه ماه پیش بود که رفته بودم این تور رو. یه اتفاق جالبی افتاد. هر چی به سمت شمال میرفتیم آب و هوا هم تغییر می کرد. اولش که نزدیک تهران بودیم تابستون بود، بعد رفته رفته مه گرفته و خنک شد و ایستگاه آخر دیگه بارون گرفت.
{موزیک: Albumblatt in E minor, Op.117 by Benjamin Frith}
خبر خوب برای طرفدارای هریپاتر
پانتهآ:
تمام رویای potter headها یا همون طرفدارای فیلمهای هریپاتر از اون قطار معروف و سکوی ۹ و ¾ شروع میشه. سکویی که هری پاتر رو به دنیای جادوگرها و مدرسه هاگوارتز وصل میکنه. شاید جالب باشه بدونید که شما هم اگر روزی به لندن سفر کنید، میتونید پا به دنیای جادوگری هریپاتر و دوستاش بذارین و از ایستگاه معروف کینگز کراس بازدید کنید.
علی:
لوکوموتیو قطار هاگوارتز اکسپرس که در اولین قسمت از سری فیلمهای هریپاتر دیدید، یه لوکوموتیو موزهای مربوط به خطوط ریلی غرب بریتانیا است که حتی شماره ۵۹۷۲ جلوی قطار توی فیلم به خوبی مشخصه. البته با این تفاوت که رنگ بدنه قطار از سبز به قرمز تغییر کرده و به جای لوگوی سبزرنگ اصلی، لوگوی قرمز رنگ هاگوارتز اکسپرس نصب شده.
پانتهآ:
قطارهای گردشگری زیادی از انگلستان و اسکاتلند برای تور اختصاصی هریپاتر طراحی شدن که نه تنها میتونید سوار اون قطار معروف بشید بلکه از بعضی از لوکیشنهای معروف فیلم هم میتونید بازدید کنید.
{اپیزود یک رادیو دور دنیا – موزیک: Harry Potter Melody by Richard Clayderman}
طولانیترین و سردترین مسیر ریلی
علی:
در کنار قطارهای گردشگری یه قطار معروفی تو دنیا هست که خیلی از توریستهایی که به روسیه سفر میکنن ازش استفاده میکنن. قطار سیبری لقب طولانیترین و سردترین مسیر ریلی رو به خودش اختصاص داده که مسکوی روسیه رو به پکن چین وصل میکنه. ۶ روزش تو روسیه و ۶ روزش تو چین میگذره. البته که وسط راه مسافرها باید قطار رو عوض کنن.
منم بخشی از این مسیر رو تو سفرم به روسیه تجربه کردم. جالبیش این بود که قطارهاشون با ما فرق داره. چیزی به اسم کوپه اصلا وجود نداره. همه وسط راهرو میخوابن و اصلا خیلی فضای شخصی اونجا معنایی نداره. در حدی بود که من کولهم زیر تخت نفر کناریم بود و اگر میخواستم چیزی از تو کولهم بردارم مجبور بودم وایسم تا اون طرف بیدار بشه.
{موزیک: Prologue by John Williams – Rasputin by Boney M}
سگهای باهوش متروی موسکو
سگها بعد از هزاران سال زندگی در کنار آدمها یاد گرفتن که چطور احساسات و رفتار انسانها رو بررسی کنن و بهشون واکنش نشون بدن. حتی به خاطر همین همزیستی طولانی یاد گرفتن از روستا تا شهر و زندگیهای آپارتمانی خودشون رو تطبیق بدن. حالا چی شد که ما از قطار رسیدیم به سگها؟ الان میگم براتون.
اتفاق جالبی که سالهاست تو متروی مسکو داره میفته اینه که یه سری سگهای ولگرد یاد گرفتن از نقاط دور افتاده شهر خودشون رو به ایستگاه های قطار برسونن و سوار قطار بشن. بعد تو ایستگاههای مرکز شهر که پر از جمعیته پیاده میشن و میرن دنبال غذا و بعد از یه روز کاری طولانی دوباره سوار مترو میشن و برمیگردن سر خونه و زندگیشون.
علی:
هنوز دارن رفتار این سگها رو بررسی میکنن. میگن سگها از طریق بویایی، شناسایی چهره و رفتار مسافرین و حتی شاید از طریق تن صدای کسی که اسم ایستگاه رو اعلام میکنه میتونن اسم ایستگاهها رو متوجه بشن . چون میدونیم سگها قابلیت یادگیری کلمات رو دارند اما راجع به این مورد خاص هنوز نمیشه مطمئن نظر داد و این فقط یه نظریه است. اما حدس میزنن احتمالا بیشترین روشی که استفاده میکنن اینه که میدونن کیا مهربونن و کیا پرخاشگر. باید به کدوم مسافرها اعتماد کنن و دنبال اونا تو جمعیت بگردن.
پانتهآ:
فقط کافیه تو اینترنت سرچ کنید street dogs in moscow تا عکسهای بامزه این سگها رو ببینید که چطوری روی صندلیها یا کف واگنها خیلی شیک در حال استراحت هستن تا برسن به ایستگاه مورد نظر.
ببینید چقدر مردم اون شهر با سگها به خوبی رفتار میکنن که با این کوچولوهای دوستداشتنی به این همزیسیتی مسالمتآمیز رسیدن.
{اپیزود یک رادیو دور دنیا – موزیک: Preludio quasi fantasia by Angelo Castaldo}
مصاحبه با آقای امینی (لوکوموتیوران و خلبان)
پانتهآ:
تا اینجا قطار رو از چشم مسافرها دیدیم، نظرتون چیه که با کسی که مسیر ریلی رو از زاویه متفاوتی تجربه میکنه، صحبت کنیم؟
آقای امینی یکی از لوکوموتیورانهای خوب کشورمونن که از تجربههای میگن که گاهی براشون ترسناک و گاهی خندهدار بوده. البته داستان به همینجا ختم نمیشه. ایشون یه ویژگی منحصر به فرد دیگهای هم دارن که بریم از زبون خودشون بشنویم
{موزیک: Train by Majid Entezami}
دیالوگ کوتاهی از فیلم ترن به کارگردانی امیر قویدل
۳۰ سال زحمت… عمر کمی نیست پسر جون. وقتی اومدم رو خط جوونتر از تو بودم. ولی خب هوش و پشتکار تو رو نداشتم.
پانتهآ:
آقای امینی من شنیدم که شما جزو معدود افرادی هستید که هم لوکوموتیورانید و هم خلبان. چطور ممکنه؟
آقای امینی:
هرکی اراده کنه به هر خواستهای که دوست داره میرسه. خب من از بچگی هم دوست داشتم خلبانی رو تجربه کنم. رو همین حساب از سال ۸۵ وارد صنعت هوانوردی هم شدم و خلبانی رو از نزدیک لمس کردم. برامم خیلی لذتبخش بود. بعد تو خیلی از موارد هم دیدم با شغل لوکوموتیورانی یه قرابتایی هم داره.
پانتهآ:
یعنی شما اول لوکوموتیوران بودین بعد خلبان شدین. درسته؟
آقای امینی:
عرض کردم ۲۰ ساله سابقه لوکوموتیورانی دارم، از سال ۸۵ یعنی از سال ۷۸ وارد کالج لوکوموتیورانی راهآهن شدم برای گذروندن دوره لوکوموتورانی، خلبانی رو از سال ۸۵ شروع کردم.
خاطره زنده موندن معجزهآسای بچه در زیر قطار
پانتهآ:
تو این هم سالی که لوکوموتیوران بودین قطعا لحظات پرچالش زیادی رو پشت سر گذاشتین. اگه بخواین یکیشونو برامون تعریف کنید، اون چیه؟
آقای امینی:
یه مرتبه اوایل خدمتم بود؛ شاید یکسال، یکسالونیم سابقه کار داشتم. در سمت کمک لوکوموتیوران با قطار باری میخواستیم اعزام بشیم. یه قطار باری خیلی سنگینی رو از ایستگاه ری با دوتا لوکوموتیو GM و حول و حوش ۴۵-۵۰ تا هم واگن مخزن باردار که بار مازت داشت. به سمت شمال میخواست بره نیروگاه نکا.
حول و حوش محدوده ورامین بود، یه چندتا بچه اومدن از رو خط رد بشن، یه کارتن مانندی از دست این بچه ها وسط خط افتاد، بعد ما نزدیکتر که شدیم، دیدیم این کارتنه یهو بلند شد و یه پسربچه زیر اینه. بعد این همکار ما شروع کرد به بوق زدن و اقدام به ترمز هم کرد. ولی چون تو اون محدوده خط راهآهن تو شیب بود و وزن قطارمون هم خیلی سنگین بود، خط ترمز زیادی میخواست که اینو نگه داره. بعد این همکار ما شروع کرد به بوق زدن، دیگران هم که اطراف خط بودن میترسیدن بیان رو خط که این بچه رو بکشن کنار. چون فاصله قطار تا پسربچه دیگه خیلی کم شده بود. این پسربچه هم حدودا ۴-۵ ساله بود. بعد خدمت شما عرض کنم من دیگه چشمامو بستم و گوشامم گرفتم که شاهد این صحنه و این صدای برخورد دلخراش نباشم.
{صدای بوق قطار}
آقای امینی:
قطار از اون محدوده رد شد و دیگه همکار ما نگه داشت. من اصلا دیگه متوجه این قضیه نبودم داره چه اتفاقی میافته. من فقط چشامو باز کردم و دیدم قطار واستاده و همکار لوکوموتیوران ما هم آقای سیدجوادی بود، تو لوکوموتیو نیست. از تو آینه نگاه کردم دیدم انتهای قطار جمعیت خیلی زیادی رو خط جمع شدن. اونجا دیگه ترسیدم گفتم برخورد صورت گرفته دیگه.
بعد من پیاده شدم و رفتم انتهای قطار، طول قطار هم زیاد بود نزدیک ۶۰۰ متر طول قطار بود. رفتم انتهای قطار دیدم مردم جمع شدن، این پسربچه به طرز معجرهآسایی زیر قطار زنده مونده.
حالا چطوری؟ قطار که نزدیک شده بود این همکار ما که بوق ممتد میزنه، بچه از ترس شوکه میشه و میفته رو خط. منتها رو ریل نمیفته، بین دوتا ریل میفته. قطار با دوبله لوکوموتیو و اون نزدیک ۴۵تا ۵۰تا مخزن از روی این بچه رد میشه. بعد یه شانسی هم که این بچه آورده بود، اون بالاستا (همون سنگهایی که تو محدوده خط هست) اونجا ارتفاعش کم بوده. یعنی اگه اون بالاستا ارتفاعش بالا بود، مطمئنا مخزن سوخت لوکوموتیو با این بچه برخورد میکرد. این همه واگن رد میشه یا مثلا اگه بچه این وسط به هوش میاومد و از جاش پا میشد و واکنش نشان می داد، برخورد صورت میگرفت. این شیرینترین خاطره بود. یعنی زنده موندن اون بچه به من عمر دوباره داد.
{موزیک: Phat by Elektrorama}
خاطره خندهدار نرگس خاتون
پانتهآ:
حالا برای اینکه حالوهوامون یکم عوض بشه برامون از خنده دارترین اتفاقی که طی این همه سال تو قطار براتون افتاده بگین.
آقای امینی:
ما یه مرتبه از مشهد داشتیم با قطار مسافری میومدیم. الان که خط مشهد خوب شده، دوخطه سرعت بالا ۱۵۰، ۱۶۰ کیلومتر الان سرعت قطاره. تو محدوده حولوحوش شهرستان نقاب، اونجا سرعت قطار که یه خطه هم بود ۹۰ کیلومتر در ساعت بود. سالن اول ظاهرا یه خانوادهای بودن که یه خانوم پیری هم همراه اینا بوده. ایشون میخواسته از سرویس بهداشتی قطار استفاده کنه، به خاطر تکونهای خیلی زیادی که داشته با مهماندار و رئیس قطار دعوا گرفته بود که این قطار باید یهجا توقف کنه که این تکون میخوره من نمیتونم از این سرویس استفاده کنم. این قطار باید وایسه.
حالا تو همین اثنا ما که از چیزی خبر نداشتیم، جلو بودیم و راهبری قطار رو بر عهده داشتیم. بعد خدمت شما عرض کنم یه نفر یه مسافری از واگنای انتهایی قطار (یه بچه) میخواسته بره تخت بالا، این پاشو گذاشته بود دقیقا رو دستگیره شیر خطر که ترمز اضطراری باشه. قطار ترمز میشه وامیسته.
قطار که وامیسته، اینم بگم اون منطقه نقاب که ما میرفتیم (الانم هست) درخت گز زیاده. از سابق تو راهآهن، از همون زمان رضاشاه که راهآهن رو اینقد قوی احداث میکنن، جاهایی که طوفان شن بوده یا بادهای موسمی بوده و خطر این بوده که ریزگردها بیان رو خطوط راهآهن رو بگیرن یا گرد و خاک و شن بیاد رو خطوط راهآهن رو بگیره، یا تراورسهای چوبی رو به صورت عمودی بغل هم میکاشتن و دیواری میشد که جلوی اینها گرفته بشه و یا جایی که زمین مستعدش بوده درختهای گز میکاشتن. گز این خاصیت رو داره که مدتهای زیاد به آب احتیاج نداره و این قدرت رو داره جلوی طوفان شن رو میگیره، میشکنه.
حالا اون منطقه پر از درخت گز بود. این قطار رو که ما نگه داشتیم، اینم بگم که شب بود، به هر حال رئیس قطار با بیسیم از ما سوال کرد علت توقف؟ گفتیم هوا زدن. این اصطلاح هوا زدن یعنی شیر خطر رو کشیدن، ترمز اضطراری رو کشیدن؛ چون این تو لوکوموتیو نشون میده. هم قطار ترمز میشه و هم چراغ مخصوصی هست جلوی ما که میفهمیم این اتفاق افتاده. بعد رئیس قطار به اتفاق پرسنل پیاده میشن که ببینن این هوا زدن قطار از کدوم واگن بوده. بعد یه مرتبه همین خانم پیر از همون سالن اول از قطار سریع عین این تکاورا میپره پایین به سمت این درختای گز میره.
پانتهآ:
یعنی بازم از سرویس قطار استفاده نکرد؟ حالا که واستادین دیگه
آقای امینی:
آره استفاده نکرد…میره تو بیابون. حالا مثل اینکه اصلا نظافتشم براش باب میل نبوده و نمیپسندیده. حالا قطار مشکلش برطرف شده، هواگیری کردیم، ترمز آزاده میخوایم حرکت کنیم.
پانتهآ:
حالا باید دنبال خانوم بگردین :)))
آقای امینی:
بعد کنترلم و ایستگاههای طرفین هم با بیسیم هی از ما استعلام میکنن چرا حرکت نمیکنین، جلوی بقیه قطارها گرفته شده و ترافیک شده. حتی کار به جایی کشید، اون موقع قطار پلیس داشت، ما گفتیم خب خانوادهش همینجا از قطار پیاده شن، به اتفاق پلیس تو محل باشن تا ببینیم این بندهخدا کجا رفته، بیشتر از این دیگه نمیشه قطار رو اینجا نگه داشت.
خلاصه بعد از نیم ساعت، دیدیم هی خانوادهشم هی صدا میزدن حاجخانم (حالا اسمشم نمیدونم چی بود) نرگس خاتون کجایی؟ هی داد و بیداد، بعد از نیم ساعت دیدیم این نرگس خاتون اومد پای لوکوموتیو از همکار ما تشکر کرد و گفت دستت درد نکنه ننه من کارمو کردم، بریم دیگه. این فکر کرد توقف قطار به احترام این بوده که این بره بیابون کارش رو انجام بده و بیاد :)))
قطار یا هواپیما
پانتهآ:
بهعنوان مسافر خودتون قطار رو بیشتر ترجیح میدین یا هواپیما؟
آقای امینی:
من اگه قرار باشه از خود مسافرت لذت ببرم، خب قطار رو انتخاب میکنم.
پانتهآ:
چرا؟
آقای امینی:
به خاطر اینکه قطار جنبه خانوادگیش خیلی قشنگتره. اگه نه قرار باشه شما از مقصد لذت ببرید و بخواید سریعتر برسید، خب هواپیما رو انتخاب میکنم. خیلی راحته و یه مسافرت لوکس هم محسوب میشه. اما اگه طول مسیر رو شما بخوای لذت ببری و از مناظرش استفاده کنی، راهآهن.
اروپا من مسافرت کردم. تو خود اروپا میگن کسی بخواد اروپا و کشورهای دیگه رو با هواپیما بره سرش کلاه رفته.
پانتهآ:
انقدر مسیرش قشنگه.
آقای امینی:
دقیقا. مثلا کوههای آلپ تو سوئیس، فرانسه، یا تونل مانش، خود راهآهن آلمان، انقد زیباییهای زیادی داره. بعد اینم بگم که تو دنیا قیمت بلیط قطار اصلا از هواپیما هم گرونتره. تو ایران از رژیم گذشته این باب بوده چون سوبسید خیلی زیادی به بخش راهاهن تعلق میگیره که قیمت بلیطش رو بشکنه.
زیباترین مسیر ریلی
پانتهآ:
صحبت مسیرهای زیبا شد، از نظر شما، به عنوان لوکوموتیوران، کدوم مسیر انقدر قشنگه که هیچوقت ازش خسته نمیشین؟
آقای امینی:
آخه نگاه لوکوموتیورانا متفاوت با نگاه مسافره، جلو که باشی بهترین ویو و منظره رو شما دارید رصد میکنید. خب هر مسیری یه جذابیتی داره، مثلا مسیر مشهد یکی از جذابیتهاش غیر از اینکه پابوس امام هشتم میرفتیم، چون خراسان تو قسمت شمال شرقی قرار گرفته؛ مثلا ما عصری از تهران حرکت میکردیم، صبح این قطار میخواست برسه مشهد. صبح که میخواستیم برسیم واقعا اون کلمه استان خراسان تداعی میشد. چرا؟ چون مسیر راهآهن در راستای شمالشرق بود و طلوع آفتاب هم از شرقه. یعنی یه منظره شاعرانه میده که حس میکردی خط آهن دقیقا تو دل آفتاب میره.
{موزیک: Towards Destiny by Mohammad Reza Aligholi}
علی:
قطارهای دنیا روز به روز در حال پیشرفت هستند تا آسایش بیشتری رو برای مسافرینشون فراهم کنند. نه تنها امکانات رفاهیشون بلکه سرعت حرکتشون هم هر روز بالاتر میره و شکل تازهای به خودشون میگیرن.
شاید جالب باشه بدونید که کشور چین رکورد دار پرسرعتترین شبکه ریلی دنیاست و از سال ۲۰۰۳ در شهر شانگهای از قطارهایی استفاده میکنه که با نیروی مغناطیسی کار میکنن، این قطارها روی هوا معلقن و هیچ تماسی با ریل ندارن و میانگین سرعتشون ۴۳۱ کیلومتر بر ساعته.
پانتهآ:
اسم این تکنولوژی مَگلوه. قطارهای مگلو در مقایسه با قطارهای معمولی خیلی سریعتر حرکت میکنن و چون ریل رو لمس نمیکنن سر و صدا و تکونهاشون خیلی کمه. انرژی مصرفیشون یک چهارم هواپیما و نصف اتوبوسه و خیلی eco friendly یا همون محیط زیستین.
علی:
اما چینی ها رو که میشناسید به کم قانع نمیشن. تو سال ۲۰۱۹ باز هم رکورد خودشون رو شکستن و از یه قطار پرسرعت تر رونمایی کردن که میتونه با سرعتی بیشتر از ۶۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت کنه. البته فعلا به مرحله استفاده عمومی نرسیده و ظاهرا هنوزم با چالشهایی مواجهن.
{موزیک: A New Day by Phoenix Music}
پانتهآ:
بذارید این اپیزود رو با یه خبر خوش تموم کنیم. ایران مدتیه که پرونده ثبت جهانی راه آهن سراسری رو به یونسکو ارائه داده تا به عنوان میراث صنعتی برای نسلهای آینده حفظ بشه. امیدواریم به زودی زود بیایم و همینجا اعلام کنیم که در کنار خیلی از آثار معماری تاریخیمون مثل میدان نقش جهان، تخت جمشید، بافت خشتی یزد، راهآهن سراسری ایران هم قراره تو دنیا شناخته بشه و توریستهای زیادی رو به خودش جذب بکنه.
علی:
مرسی که همراهمون بودید. دور دنیا رو میتونید تو کستباکس، شنوتو و تمام اپلیکیشنهای پادکست گوش کنید. یادتون نره که برامون کامنت بذارین و به ما بگین شما چرا قطار رو دوست دارین؟
مراقب خودتون باشید.
پانتهآ:
خدافظ
{موزیک: A New Day by Phoenix Music}
اپیزود دوم را در استانبول پرسه میزنیم. گوش کنید و به استانبول سفر کنید.
سلام دوباره و خدا قوت من خیلی دوس داشتم کارتون رو مرسی ازتون
فقط کمک کنین بهم که چطوری میشه با این قطارها سفررفت آبا قطار ها عمومی هستن یا قطار خاصی برای گردشگری نقاط خاصی که اسمش رو بردین وجودداره؟
ممنونم اگه راهنماییم کنین