در اپیزود سه رادیو دور دنیا به یکی از زیباترین شهرهای گیلان، یعنی رشت سر زدیم. چرا رشت؟ اواسط مرداد جشن سال نوی گیلکها بود و بهانهای شد تا با هم به رشت سفر کنیم. در این سفر از مراسم نوروزبل میگوییم و از ثبت رشت به عنوان شهر خلاق خوراک صحبت میکنیم. موسیقیهای گیلکی میشنویم و در بافت تاریخی و زیبای رشت غرق میشویم. در آخر چند فیلم معرفی میکنیم که رشت را به خانههایتان میآورد.
اپیزود سه رادیو دور دنیا را گوش کنید، چشمتان را ببندید و تمرکزد کنید. به خودتان میآیید و میبینید زیر بارانهای ناگهانی این شهر سبز خیس شدهاید، بوی خاک در مشامتان احساس کردهاید و دلتان برای میرزا قاسمی قنج رفته است.
اپیزود سه رادیو دور دنیا در سفری شنیدنی به رشت میزبان شما خواهد بود.
- رادیو دور دنیا را میتوانید از کستباکس، اپل پادکست، اسپاتیفای، ساوند کلاود و همه اپلیکیشنهای پادگیر بشنوید.
در ادامه میتوانید متن کامل اپیزود سه رادیو دور دنیا را بخوانید
پانتهآ:
سلام
به رادیو دور دنیا خوش اومدین.
من، پانتهآ غلامی…
علی:
و من علی صالحی هستم.
صدای ما رو از قلب شرکت سفرهای علیبابا یعنی ساختمون روز اول میشنوید.
پانتهآ:
اگه تازه به جمع ما اضافه شدین باید براتون بگم ما اینجا راجع به هر چیزی که به سفر و ماجراجویی و تفریح یه ربطی داره با هم گپ میزنیم. پیشنهاد میکنم حتما اول اپیزود صفر رو گوش بدید تا بیشتر با فضای ما آشنا بشید.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: All Falls Down by Alan Walker}
علی:
تو دو اپیزود قبلی راجع به سفر با قطار براتون گفتیم و به استانبول سفر کردیم. اما امروز قراره با هم بریم رشت. چرا رشت؟ چون چند روز پیش جشن نوروز گیلکها بود و دیدیم بهانه خوبیه تو سومین اپیزود رادیو دور دنیا به یکی از زیباترین شهرهای گیلان سر بزنیم.
پانتهآ:
یکم تو کوچه و خیابونها و بازار زیبای رشت قدم بزنیم، با خوراکیهای خوشمزه گیلانی آشنا بشیم، موسیقیهای جذاب گیلکی بشنویم و حالمون تازه بشه.
علی:
به چندتا از جاهای دیدنی رشت سر بزنیم و در آخر بهتون چندتا فیلم معرفی کنیم که رشت رو به خونههاتون میاره.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: Mim Rasouli – Gilaki’s Theme}
پانتهآ:
رشت ۲ گروه از آدما رو بیشتر از بقیه خوشحال میکنه: اول شکمگردها و دوم کسایی که عاشق پرسهزدن تو کوچه و خیابونهای شهرن. اگه شما هم جزو این ۲ گروهید و تا حالا رشت نرفتید، باید بگم نصف عمرتون بر فناست.
پرسه در رشت
علی:
فکرش رو کنید صبح اول وقت که میرسید رشت، مثل بیشتر شهرها همه جا سوت و کوره. باید بگردید یه قهوهخونهای رستورانی چیزی پیدا کنید که صبونه بزنید. میتونید مثل همیشه املت و نیمرو و کلهپاچه و اینا رو انتخاب کنید، اما اگه من باشم میرم صبونه مخصوص رشتیها یعنی لوبیا کباب، املت شاپوری یا حتی آش شعلهقلمکار رو امتحان میکنم.
تا صبحونهتون رو بخورید، ساعت شده ۹ و کمکم هم شهر از خواب بیدار میشه. رشتیا آدمای شب زندهدارین. برای همین صبحها یکم از خواب دیرتر بلند میشن. به نظر من اولین جایی که باید از رشت ببینید میدون شهرداریه. یجورایی انگار بدون این میدون رشت، رشت نیست.
پانتهآ:
محوطه میدون شهرداری چند سالیه تبدیل به یه پیادهراه بزرگ شده و هیچ ماشینی توش رفتوآمد نمیکنه. وسط میدون یه حوض بزرگه که مردم دورش میشینن و یه هیاهوی جذابی داره. دور میدون، کاخ شهرداری رشت رو میبینین که یه نمای سفیدرنگ و بلوکهای بزرگ داره. شیروونیهاش نارنجیرنگن و وسطش یه برج ساعته. اولین باری که رفت بودم رشت و رفتم میدون شهرداری و این ساختمون رو دیدم، بدون اینکه دلیلش رو بدونم یهو بلند به دوستم گفتم که چرا انقدر رشت شبیه خارجه. عمارت شهرداری که یه جورایی نماد شهر رشته، حال و هوای روسی داره. چون یه معمار آلمانی-ارمنی اومده با الهام از معماری شهر سنت پترزبورگ روسیه اینجا رو طراحی کرده.
علی:
همینجایی که وایسادین سمت راستتون رو که نگاه کنید، ۲ تا عمارت دیگه هم با همین حالوهوا میبینیدید؛ یه مجسمه میرزاکوچکخان هم وسط این ۲تا ساختمونه.
ساختمون سمت راستیه ساختمون قدیمی اداره پست رشته، سمت چپیه هم یکی از مهمونخانههای قدیمی رشته که قبلا اسمش هتل ایران بوده.
بذارید تا اینجا وایسادیم براتون چند خطی از کتاب ۷ سفرنامه شمال رو بخونم که روزنامهنگارای دوره پهلوی نوشتن و نشر فرهنگ ایلیا هم اون رو چاپ کرده:
«همانطور که قرار شده بود، [عصر روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۰] ناشـناس بـه شـهر رشـت وارد و در مهمانخانۀ ایران که سابقاً به اسم اروپا بوده منزل نمودیم. ایـن میهمانخانـه از بهترین میهمانخانههای رشت و مدیر آن خانمی است یونـانی کـه پـس از فـوت شوهرش شخصاً [ آن را اداره میکرد]. میهمانخانه بسیار نظیـف، غـذاهایش مـأکول [قابل خوردن] و اطاقهایش پاکیزه و حتی جزئیات امـورش پـاک و مـورد توجـه کامل شهرداری است.»
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: احمد عاشورپور – جمعه بازار}
پانتهآ:
حالا ۲ تا راه دارین؛ یا اول برید تو خیابون علمالهدی تا قدیمیترین کتابخونه ملی رشت رو ببینید، یا خلاف جهت حرکت کنید، برید تو خیابون شریعتی و از یکی از کوچه پس کوچهها وارد بازار رشت بشید.
علی گفتش که رشت بدون کاخ شهرداری رشت نیست. اما بازار قدیمی رشت هم یکی از اون جاهاییه که اگه بری رشت و بهش سر نزنی، اصلا انگار رشت رو ندیدی.
به محض اینکه وارد بازار میشی بوی رشته خوشکار و ترشی و زیتونپرورده و سیر آدمو مست میکنه. مغازهدارها دارن با هم بلند بلند صحبت میکنن، جنساشونو تبلیغ میکنن، مردم با هم گیلکی حرف میکنن. خلاصه انقدر همه چیز جذاب و خوش آبورنگه که آدم نمیدونه باید کجا رو نگاه کنه. من به اینجا که میرسم همهش دلم میخواد سیر و زیتونپرورده و ترشیهای خوشمزه و دَلار بخرم.
علی:
آقا پس ماهی چی؟
پانتهآ:
خب من چون خیلی تخصصی در ماهی خریدن ندارم معمولا این وظیفه خطیر رو به بقیه میسپرم. فقط در این حد میدونم که باید انگشتت رو که روی ماهی فشار میدی اگه زود جای انگشتت بره یعنی ماهیه تازه است، اگه بمونه یعنی ماهیه کهنهست. در همین حد، بیشتر نمیدونم.
علی:
حالا نمیدونم دیدی یا نه؛ وقتی ماهیفروشا ماهیها رو پاک میکنن، سهم گربهها رو هم میاندازن بالای شیروونیهای بازار.
حالا از بحث ماهی و گربه که بگذریم، یکی دیگه از صحنههای جالبی که تو بازار رشت میبینید، مردهایین که دور هم جمع شدن و دومینو بازی میکنن.
پانتهآ:
پیشنهاد من اینه که اصلا به راسته اصلی بازار رشت اکتفا نکنید. هر کوچه پس کوچهای دیدین، برین داخلش رو ببینید. مثلا ته کوچه پرنده فروشا یه محوطه متروکه باحاله که من هر سری میرم یه شکلیه. تنها بدیش اینه که باید از وسط قفس پرندههایی رد بشی که وضعیت خیلی خوبی ندارن. اگه ساختمونی هم دیدین که درش بازه، سعی کنید ازش برین بالا تا بتونید از بالا هم منظره بازار رو ببینید.
علی:
احتمالا دیگه به اینجا که برسید، اثر صبحونه صبح از بین رفته و با این همه بوی خوراکی و مخلفات خوشمزه شمالی، صدای قاروقور شکمتون بلند شده. چندتا غذاخوری خوب تو کوچه پس کوچههای بازار هستش که غذاهای خونگی میپزن. فقط یه چیز خیلی مهم رو بهتون بگم این که کسبه خود بازار از اونجا غذا میگیرن، پس اگر دیر بجنبین، گشنه میمونید.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – صدای بازار}
رشت، شهر خلاق خوراک یونسکو
پانتهآ:
اصلا یکی از چیزهایی که باعث میشه آدم دلش برای رشت تنگ بشه، غذاهای خوشمزه رشتیه. انقدر تنوع دارن که هر چند روزی هم که تو سفر باشی بازم فرصت این رو داری که یه غذای خوشمزه متفاوت رو تست بکنی.
علی:
گیلانیها حدود ۲۰۰ مدل خوراک خوشمزه دارن که باعث میشه تو هر فصلی به این خطه سفر کنی دستت تو انتخاب غذا باز باشه. برای اینکه براتون ملموستر بشه باید بگم که فقط ۱۲ مدل فسنجون دارن.
شاید براتون جالب باشه بدونید سال ۹۴ یونسکو، رشت رو به عنوان شهر خلاق خوراکشناسی ثبت کرد. حالا چرا انقدر تنوع غذایی دارن؟ دلیلش ساده است:
آبوهوای مرطوب و خاک حاصلخیز رشت باعث شده محصولات کشاورزی به خوبی اونجا رشد کنن. از اونورم نزدیکی به سفید رود و دریای خزر باعث شده بازار ماهیهاشون همیشه پر و پیمون باشه. در کنار اینها دامداریهای خوبی هم دارن و به لحاظ گوشت قرمز و سفید هیچ مشکلی ندارن.
پانتهآ:
اسم غذای گیلانی که میاد من یاد خاطره خندهدار یکی از سفرهام میافتم. البته تو رشت اتفاق نیفتاد ولی به هر حال غذاهای گیلانی بود. هیچی ما یه بار با دوستامون رفتیم شهر ماسال، بهمون یه رستوران خیلی خوبی معرفی کرده بودن که غذاهای محلی خوشمزه داشت. یه زن و شوهری هم اونجا رو اداره میکردن که از این نوههای یه اربابی چیزی بودن. تا اینجا همه چی خوب بود و نشستیم و میخواستیم سفارش بدیم. منو رو که آوردن، کار سخته شروع شد. اصلا نمیشد چیزی رو انتخاب کنی دیگه. یعنی همه غذاها رو همزمان دلت میخواست. اون روز هم هوا یه حالت مه گرفته و بارونی داشت که اشتهای آدمو چند برابر بیشتر میکرد، حالا البته نمیدونم این قضیه فکته، رو همه تاثیر داره یا فقط رو من تاثیر داره، به هر حال دیدیم هر چی سفارش بدیم، باز چشممون دنبال یه غذای دیگه است دیگه. یکی از بچهها ایده هوشمندانه غذای شریکی رو ارائه داد و همه استقبال کردیم و خلاصه قرار شد از همه غذاهای منو یکی یه دونه سفارش بدیم؛ میرزاقاسمی، ترش تره، باقالاقاتوق، اناربیج، واویشکا و خلاصه همهشون، چون جمعیتمون زیاد بود نفری یه غذا بهمون میرسید.
دیگه تا غذا رو بیارن، اون بوی سیر و پیشغذا و مخلفات خوشمزه دیوونهمون کرده بود. که به جایی رسید که وقتی غذاها رو آوردن سر میز، نمیدونستیم باید چکار کنیم. یه عجله خاصی بینمون افتاده بود. حس میکردیم اگه دیر بجنبیم غذاهای دیگه تموم میشه و نمیرسه بهمون. خلاصه انقدر دستمون تو بسقاب همدیگه بود که اصلا نفهمیدیم چجوری غذاهامون رو تموم کردیم. بعد حساب کتاب کردیم و اومدیم که بلند شیم، من دیدیم نمیتونم صاف بشینم. انقدر تندتند و زیاد غذا خورده بودم که جای هیچ نفسی برای خودم باقی نذاشته بودم. هی سعی میکردم کوچولو کوچولو نفس بکشم و اینا. خلاصه خیلی تصویر شرمآوری بود :))) دیگه اینو تعریف کردم که بدونین که غذاهای گیلانی واقعا چه بلایی سر آدم میارن. وقتی میگیم تنوع غذایی دارن و خوشمزهان، راجع به همچین تجربههایی صحبت میکنیم.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: در رشت سه چیز است – حمید شبخیز}
مادرجون:
طرز تهیه باقالی خورشت رو میخواستم بگم؛ یا همون باقالیقاتوق که تو کتابا نوشته.
باقالی رو که خشکه تو آب خیس میکنیم. روز بعدش پاکش میکنیم و قشنگ اینو میشوریم. با یه مقدار روغن، یه مقدار شوید، زردچوبه، نمک میذاریم روی آتیش. قشنگ وقتی سرخ شد، آبش گرفته شد، یه مقدار آب جوشکرده تا یه بند انگشت بالاتر از خود باقالی میریزیم و اون وقت که داریم میذاریم روی آتیش، تخم مرغش رو هم میزنیم. سرش رو میذاریم خالخال میپزه. بعد از یه نیم ساعتی کامل میشه برای سرو کردن.
علی:
صدای مادرجون رو شنیدید که به همراه ۲تا دختراش، یه غذاخوری کوچیک تو دل بازار رشت داره. اونقدر غذاهاش خوشمزه و خودش خوش صحبته که من هر سری میرم رشت، بهش سر میزنم. اینجا دقیقا یکی از گزینههاییه که برای ناهار میتونید روش حساب کنید.
بعد از ناهار وقتشه برید سراغ محله قدیمی و زیبای ساغریسازان. برای ورود به محله باید یا از میدون پاسداران برین تو خیابون دانشسرا یا از بلوار مطهری وارد خیابون بادی الله بشید. اگه فیلم در دنیای تو ساعت چند است رو دیده باشید، همون اوایل فیلم که گیلهگل سوار تاکسی میشه از ترمینال بره خونه، اول از میدون شهرداری رد میشه که البته اون موقع هنوز تبدیل به پیادهراه نشده بود. بعدش وارد یه گذرگاه قدیمی و بازارمانندی میشه که همون محله ساغریسازانه.
اینجا یکی از محلههاییه که هنوز میشه توش بافت قدیمی شهر رشت رو پیدا کرد. قبلاها شبیه یه گذرگاه و راسته بازار بوده، ولی الان از بس ماشینها ازش به عنوان میانبر استفاده میکنن، شکل خیابون به خودش گرفته. البته هنوز یه سری از کسب و کارهای قدیمی مثل نجاری، ماستبندی و اینا توش دیده میشه اما بیشتر عتیقهفروشیها اینجا فعالیت میکنن که خیلی جذابن.
پانتهآ:
اگه از بلوار وارد خیابون بادی الله بشید، مجسمه یه مرد کفاش رو میبینید. قدیما اینجا راسته ساغریسازا بوده. ساغری به چرم دباغی شدهای میگفتن که از پوست کپل الاغ ساخته میشده و نقش و نگار فیروزهای خوشرنگی داشته، برای همین خیلی برای دوختن کفش ازش استفاده میکردن.
همین اوایل خیابون تا همین یه ماه پیش کتابفروشی قدیمی به نام کتابفروشی شکسپیر بود که بیشتر رشتیها باهاش خاطره داشتن از بچگی اما خب متاسفانه تیرماه همین امسال (سال ۹۹) بعد از ۴۵ سال به خاطر مشکلات مالی تعطیل شد و شاید وقتی برین رشت جای خالیش رو ببینین.
علی:
جلوتر که برین میرسین به حموم حاجی. حموم حاجی یکی از حمومهای قدیمی محلهست که الانم متروکهست. یه در کوچیک کرمرنگ داره و دور تا دورش پر از کاشیهای خوشرنگ و رنگ و وارنگه. بالای سر در هم تصویر کاشیکاری شدهای از صحنه نبرد رستم و دیوه. معمولا هم جلوی در یه پیرمردی با دکه چرخدارش وایمیسه که اگه باهاتون حال بکنه، ممکنه در حمام رو باز کنه تا بتونید داخلش رو ببینید.
پانتهآ:
کلا حمومهای رشت خیلی زیبا بودن. بیشترشون سردرهای خوشگل و نورگیرهای خاصی هم داشتن که الان رد پاش تو هنرهای معاصر بچههای رشت هم دیده میشه. مثلا گروه موسیقی موونهد اومده از نقش همین نورگیرها برای کاور آلبومشون استفاده کرده.
تا یادم نرفته یه ذره جلوتر از حمام حاجی، یخ در بهشتی حاج رجبه که کیفیت محلهگردیتون رو میتونه چند پله بالاتر ببره. پس اصلا از دستش ندید.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: احمد عاشورپور – دریا طوفان}
علی:
ساغریسازان قدیما یه محله اعیوننشین بوده و خانوادههای اصیل و بزرگ رشت مثل خاندان معروف سمیعی، بلورچیان و نبیزاده اونجا زندگی میکردن.
تو کوچه پس کوچههای محله میتونید خونههای بزرگ با معماری گیلانی ببینید که اغلبشون شیروونیهای سفالی قرمز رنگ و درهای چوبی دارن. چون اینجا چسبیده بوده به بازار اصلی شهر و باراندازهای کنار رودخونه، موردپسند تاجرها بوده. برای همین خونههای دو طبقه با زمینهای بزرگ که بهشون عمارت میگفتن تو این محله زیاد بوده.
پانتهآ:
یکی از این خونهها، خونه پدری پروفسور سمیعیه که یه مدت تبدیل به مدرسه شد و دوباره متروکه شد. یه مسجد حاج سمیع هم تو محل هست که اتفاقا متعلق به نیاکان خاندان سمیعی بوده. یکی دیگه از خونههای قدیمی و معروف محله رو بازم تو فیلم در دنیای تو ساعت چند است دیدین. خونه مادری گیلهگل همون خونه خاندان نبیزاده رشته، که همین اواخر تا مرز تخریب رفت ولی خدا رو شکر ثبت ملی شد. آخرین خونهای که میخوام بهتون معرفی کنم که اتفاقا میتونید ازش بازدید هم کنید یه عمارت قاجاریه که تبدیل به خانه فرهنگ گیلان شده.
البته ساغریسازان تنها محله قدیمی رشت نیست. دور و بر سبزهمیدون و محله پیرسرا هم از این عمارتهای قدیمی هست. کلا در کنار خونههای قدیمی، میتونید مسافرخونههای چوبی و متروکه زیادی هم تو بافت قدیمی رشت پیدا کنید.
حالا از اینا که بگذریم جزو اون دسته از آدمهایی هستید که بافت جدید و مدرن رو دوست دارید، باید سری به گلسار رشت بزنید. اکثر خونههای ویلایی، تفریحات جدید و پاتوق دور دورهای جوونای رشتی اونجاست.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: خُر – جلیل شعاع}
پانتهآ:
فیلم و سریالهای شمالی رو که میبینی، آدم دلش پیش خونه روستاییهای گیر میکنه. یه مثال خوب بخوام براتون بزنم، همون سریال پس از باران معروف بود؛ خونه بزرگ و باصفای ارباب دل آدمو میبرد. اگه همیشه دوست داشتید این خونههای روستایی رو از نزدیک ببینید و پیداشون نکردید، بهتون پیشنهاد میکنم حتما موزه میراث روستایی گیلان رو ببینید.
علی:
البته اینجا کاملا با موزههایی که تا حالا دیدید فرق میکنه. اینجا اولین اکوموزه ایرانه که تو پارک جنگلی سراوان قرار داره و با ماشین ۲۰ دقیقهای با رشت فاصله داره. این موزه برخلاف موزههای دیگه تو یه فضای روبازه. وقتی پاتون رو میذارین داخل انگار وارد یه روستای واقعی شدید. خونههای قدیمی و روستایی زیادی رو میبینید که قدمت زیادی دارن و از روستاهای مختلف گیلان به محوطه موزه با همون شکل سنتیشون منتقل شدن. قشنگ بهتون کمک میکنه با معماریهای مختلف بخشهای مختلف گیلان آشنا بشید و حتی با هم مقایسهشون کنید.
پانتهآ:
تو محوطه موزه کنار هر خونهای معمولا خانمی با لباس سنتی نشسته و آش و نون داغ و تازه میپزه. پیشنهاد میکنم همه نونها رو امتحان کنید، چون خیلی با همدیگه طعمهاشون فرق میکنه. یه سری دکونهای قدیمی هم تو روستا هستن که صنایعدستیهای مختلفی میفروشن و فرصت خوبیه که بتونید سوغاتی بخرید. برای من جالبترین مغازه اونی بود که یه حالت آهنگریطور داشت و نعل اسب میفروخت. خیلی از مسافرها نعلها رو به عنوان نمادی برای خوششانسی میخریدن تا بتونن جلوی مغازه یا سر در خونهشون نصب کنن. خیلیم مغازه خوشگل و بامزهای بود. فروشندهها هم همه لباس محلی پوشیده بودن و کلا فضای جالبی بود.
علی:
اگه خوش شانس باشین ممکنه بتونید تو یه سری از مراسمها و جشنهای سنتی موزه هم شرکت کنید. هر از گاهی هم جشن عروس برون، نوروز خوانی، جشن خرمن، بازیهای محلی و کنسرتهای موسیقی برگزار میشه که شما رو با فرهنگ بومی گیلان آشنا میکنن. خلاصه یه ۲-۳ ساعتی تو موزه میتونید خوش بگذرونید.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: دراز تومانه جان – بیژن لرد }
نوروزبل، جشن سال نوی گیلکها
پانتهآ:
یکی از آیینهای جذاب گیلان مراسم نوروزبله که اتفاقا تاریخ برگزاریش بین ۱۳ تا ۱۷ مرداده، یعنی همین چند روز پیش. نوروزبل سال نوی گیلکهاست و ارتباط مستقیمی به مردم کوهستان داره نه همه نواحی گیلان. فلسفه برگزاری این مراسم خیلی شنیدنیه که دیدیم بهتره از زبون سعید دانشمندی بشنویم که از راهنمایان تور ساکن رشته.
صحبتهای سعید دانشمندی
نوروزبل در واقع همون نوروز گیلکهاست. وقتی هم میگم گیلکها منظورم کساییان که به زبان گیلگی صحبت میکنند و ساکن قسمتهایی از استان گیلان به خصوص کوهستانهای شرقیش هستند. قسمتهایی از غرب مازندران و قسمتهای پراکندهای که شامل طالقان و اینها هم میشه.
خود واژه نوروز بل هم از دو قسمت تشکیل شده؛ نوروزش که مشخصه روز نو، و بَل یا وَلِش به معنی شعله آتشه. پس نوروزبل یعنی شعله آتش نوروزی، یعنی یکی از مهمترین ارکان برگزاری این جشن که همون روشن کردن آتش به مناسبت آغاز سال نو بود.
نوروز وسط تابستان؟
حالا ممکنه سؤال پیش بیاد که چرا یه نوروز متفاوت وسط تابستون توی ارتفاعات گیلان وجود داره؟! خب برای جواب دادن به این سؤال ما باید برگردیم به تاریخچه تقویمهایی که تو ایران باستان بوده. زمانی که یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی به تخت نشست، شروع و مبدأ تقویم یزدگردی بود. این تقویم هم اینجوری بود که ۱۲ تا ماه سی روزه داشت و اون پنج روزی که اون وسط میموند رو خلاصه یجایی جاش میدادند.
حالا یه فرقی که اون تقویم با تقویمهای امروزی داره اینه که ما امروز هر ۴ سال یکبار میایم، یک روز به سال اضافه میکنیم و میگیم سال کبیسهست، ولی اون زمان به جای این کار هر ۱۲۰ سال یکبار یهو میومدن یک ماه به تقویم اضافه میکردن. واسه همینه که حتی امروز هم ما برای هم آرزو میکنیم که امیدوارم ۱۲۰ ساله شی. به خاطر اینکه اگه به ۱۲۰ میرسیدی یهو یک ماه تمام بزم و شور و نشاط و شادی بود.
اگه تاریختون رو خوب یادتون باشه، میدونین که بعد از یزدگرد سوم کلا سیستم حکومتی ایران تغییر کرد و ایرانیها اسلام آوردند. این وسط یه اتفاقی هم که افتاد اینکه به مدت ۹۲۹ سال کبیسهگیری کلا فراموش شد. یعنی اون مبدا اولیه هی حرکت کرد، هی حرکت کرد تا اینکه اومد ۲۲۵ روز اینورتر، افتاد وسطای مرداد.
شما اگه وسطای تابستون اومده باشین گیلان، حتما به چشمتون خورده که وقت برداشت برنجه. خیلی از محصولات کشاورزی و دامی دیگه هم همین موقع موعدشه. خب یکی از اتفاقای مهمی که تو نوروز میافتاد، اول سال جدید میافتاد چی بود؟ این بود که کشاورزها، دامدارها یا به طور کلی رعیتها باید خراج میدادند به اربابها و مالکها. خب اینها اومدن با خودشون گفتن که الان وسط تابستون که من محصولم رو برداشت کردم من خیلی راحت میتونم این خراج رو بدم تا اینکه بذارم مثلا بعد ها. پس بیایم یه ترفندی بزنیم این نوروز ما رو فیکسش کنیم توی همین وسطای تابستون. اینجوری شد که با انتخاب یک روزی به نام ویشک، اینها اومدن کبیسهگیری رو انجام دادن و دیگه اون مراسم نوروزبل افتاد وسطای مرداد.
علی:
خیلی جالب بود نه؟ خصوصا اون بخش ۱۲۰ سالگیش.
پانتهآ:
آره برای منم جدید بودش، نمیدونستم.
مراسم نوروزبل چطور است؟
احتمالا الان خیلیها با صحبتهای سعید دوست دارین بدونین که تو این مراسم اصلا چه خبره. آقای رمضانی که بیشتریا به عمو صفر میشناسنشون، یکی از کسایین که سالهاست مراسم نوروزبل رو برگزار میکنن و تلاش میکنن زنده نگهش دارن. من خودم اولین بار با ویدئوهای عمو صفر تو اینستاگرام بود که نوروزبل رو شناختم. ازشون خواستم برامون تعریف کنن که تو نوروزبل دقیقا چه خبره.
صحبتهای عمو صفر
روز سیام اسفندارماه دیلمی، مردم و بیشتر چوپانها این کار رو میکردن؛ دور هم جمع میشدن، چندتا کوپه آتش رو جمعوجور میکردن. آتش نوروزبل معروف بود. مثلا وقتی میخواستن مثال بزنن چیزی آتش گرفته میگن عینِ آتش نوروز بَله. آتشی که تو نوروز روشن میشده، خیلی حجیم و بزرگ بود.
مردم از چند روز قبلتر خودشون رو آماده عید میکردن؛ لباسهای نو میپوشیدن، شیرینیهای پنجرهای و نخودی بود درست میکردن بین خودشون پخش میکردن، گندم رو میومدن به شکل برشته درست میکردن و میدادن دست مردم و بچهها و اینها؛ کلا سعی میکردن که تو اون فضایی که دارن قشنگترین نوع سال تحویل رو داشته باشن.
میومدن یک سری کارها هم انجام میدادن، مثلاً سگِ جنگ راه مینداختن. چوپانها سگهای خودشون رو با هم جنگ میدادن. با هم کلکل میکردن، میگفتن آقا سگ من قویتره، اون یکیها میگفتن نه سگ من نژادش فلانه و …، میومدن اینها سگا رو با هم جنگ میدادن و یه جورایی جایزه هم میدادن به همدیگه؛ مثلا میگفتن اگه سگ شما موفق بشه سگ منو شکست بده، من یه برّه میدم. ما هم گوسفند گالش داریم و هم بز گالش؛ کلا گالش به چوپان میگن. اونایی که گاو هم داشتن ورزههای خودشون رو میآوردن و اینا رو با هم جنگ میدادن. همه اینها یکی پس از دیگری میشه گفت که اِلمانهای این جشن بود. بعد غیر از این ما داشتیم کسایی که تو محلهها نی میزدن و میخوندن؛ اونا هم به این مقوله اضافه میشدن. بعضی از پسربچهها میومدن الاغهاشون رو برمیداشتن و کارهای آکروباتیک رو الاغ انجام میدادن. مجموعه این کارها در واقع توی نوروزبل اتفاق میافتاد.
اونایی که موسیقی بلد بودن، میومدن موسیقی اجرا میکردن. بعدها که ما به اون مقوله اضافه شدیم سعی کردیم که هر سال گروههای مختلفی رو هم به این جشن دعوت بکنیم که مردم جشن خودشون رو، سال نو خودشون رو با در واقع انرژی خیلی خوبی شروع کنن. حتی ما از اقوام مختلف استفاده میکردیم که این اتفاق نوروزبل بتونه اقوام رو هم حتی با یکدیگه مرتبط بکنه.
در مجموع این اتفاق وسط تابستون میافته؛ توی ۱۶ مردادماه. البته ما بنا به جو طبیعت و حالا اتفاقاتی هم که میافتاد گاهی وقتها پانزدهم و گاهی وقتها شانزدهم – هفدهم این جشن رو برگزار میکنیم. ما امسال پانزدهمین ساله که نوروزبل رو برگزار کردیم. امسال به خاطر کرونا بار عام ندادیم وگرنه قاعده کار اینه که ما هر سال مردم و هزاران نفر رو میبریم تو کوهستانها، تو آسیابر، تو هالیدشت املش و لنگرود و سعی میکنیم برنامه رو برگزار بکنیم. امیدواریم که تو نوروزبل بعد هیچ بلیّه و هیچ بیماری نباشه و ما شما رو ببینیم. انشاءالله که خوش باشید، نوروزبلتون رو دوباره تبریک میگم.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – صدای مراسم نوروزبل}
علی:
حرف زدن از رشت و قشنگیهاش تمومی نداره. احتمالا شما هم بعد از شنیدن این اپیزود، حسابی دلتون برای رشت تنگ شده و دلتون هوای اونجا رو کرده. حالا وقتشه یه چند تا فیلم بهتون معرفی کنیم که تو رشت ساخته شده و حالوهوای اونجا رو خیلی خوب میرسونه
فیلم در دنیای تو ساعت چند است رو که تو آیتمهای قبلی معرفی کردیم، اگه ندیدین حتما ببینید. این فیلم باعث شد خیلیها که از رشت گذری رشت میشدن، اینبار واقعا به قصد دیدن رشت به شمال سفر کنن.
پانتهآ:
فیلم ماهی و گربه کنار دریاچه سقالکسار ساخته شده که با رشت نیم ساعت فاصله داره ولی جای خیلی قشنگیه. گرچه صحنههای این فیلم انقدر رو ذهن آدم تاثیر میداره که پاتو میذاری تو جنگل توهم میزنی :)))
فیلم بعدی که میخوام معرفی کنم، فیلم سینمایی گیلانه است که شما رو پرتاب میکنه به حالوهوای گیلان. فیلمهای کوتاه همسرایان و قایقهای من هم توی رشت فیلمبرداری شدن.
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – موزیک: کیسه – روزبه رخشا}
علی:
مرسی که همراهمون بودین. رادیو دور دنیا توسط شرکت سفرهای علیبابا تهیه میشه و میتونید از کستباکس، اپل پادکست، اسپاتیفای، ساوند کلاود و همه اپلیکیشنهای پادگیر بشنوید.
پانتهآ:
مثل همیشه متن کامل هر اپیزود، عکس جاهایی که معرفی کردیم و اسم موزیکهایی که ازشون استفاده کردیم رو تو مجله علیبابا میتونید پیدا کنید. یادتون نره تو اینستاگرام و توئیتر علیبابا میتونید برامون کامنت بذارین و نظراتتون رو برامون بنویسید.
علی:
مراقب خودتون باشید.
پانتهآ:
خدافظ
{اپیزود سه رادیو دور دنیا – ادامه موزیک: کیسه – روزبه رخشا}
اپیزود چهارم را در حالی میزبان سفر شما خواهیم بود که یک کوله جمعوجور را روی دوشمان انداختهایم و پا به دل جادهها میگذاریم.
با سلام خسته نباشید
من یک نیمچه گوینده هستم و برای تحقیق دانشگاهیم و همچنین پیج اینستاگرامم خیلی دوست دارم از این مطالب استفاده کنم . آیا اجازه اش رو دارم با ذکر منبع از مطالبتون کپی کنم؟ قلم نویسنده خیلی متفاوت و خاصه لطفاااااا
سلام زهرای عزیز 🙂
بله خوشحال میشیم.
درود و ارادت
ممنون از مطالب منتشره
آیا امکان دانلود موزیکهای
متن برنامه وجود دارد؟
سلام ناصر عزیز 🙂
بله شما میتونید از داخل همین صفحه، بین متن مکالمات پادکست، اسم موزیک و نام خواننده رو ببینید.
ممنون از مطالب منتشره
ممنون ولی غذاخوری محلی خیلی کم معرفی کردید در رشت
ممنونیم از توجه شما 🙂
جایی میشناسین پیشنهاد بدین؟