این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. دو سه روز مانده بود به اعلام نتیجه مسابقه کتابخوانی. در این فکرم که کاش برای برنامه اعلام نتایج دعوت شوم به شیراز. از اعماق جان مینالم: «شیراز مرا بطلب!» شیراز معدن لب لعل است یا […]
موزه وان که در بین جاهای دیدنی وان در حقش اجحاف شده، آثار تمدنهایی از دوران مادها، هخامنشیان، اشکانیان، بیزانس و عثمانی را به نمایش میگذارد و سیر پیشرفت تمدنها را در آن میتوانید ببینید.
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. ساعت ۱۱ صبح است و باران شدیدی در حال باریدن است، طوری که دانههای باران هر لحظه درشتتر میشود و به چشم میآید. رعدوبرق پیوسته سینه آسمان را پاره میکند. ساعت حدود ۱۲ پیش از ظهر […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. مونا زنگ زد که مرخصیش فقط ۴ روزه و اگر با هواپیما بریم یک روز بیشتر وقت داریم با خستگی کمتر. از صداش معلوم بود که تیری در تاریکی میزنه و امیدی به موافقت من نداره. […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. از هر کسی که میپرسیدیم: «خانهی جنّی کجاست؟» جوابِ سربالا میگرفتیم. اهالی روستای کُلِمه انگار بین خودشان قرار گذاشته بودند که اجازه ندهند هیچ غریبهای پایش به خانه جنّی برسد. شاید هم واقعا نمیدانستند کجاست یا […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. کوهنوردی سفری مثل زندگی است…از دور مسیر صاف و هموار به نظر میرسد؛ اندک قدمی که برمیدارید، متوجه مسیر پرفرازونشیب آن میشوید. اگر آذوقه و همسفر خوب با خود نداشته باشید، بارتان را همانجا بر زمین […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. امروز اولین مسافرت توی سال جدید رو انجام دادیم. امروز تولد خواهرم مائده هم بود. ظهر نزدیک ساعت ۱ با مامان و مائده به سمت قزوین حرکت کردیم با پرشیا و ساعت ۳ رسیدیم شهر قزوین. […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. شال گردنمو تا پایین چشمهام بالا کشیدم. انگشت پاهام گزگز میکرد. با تلاش مذبوحانهای سعی داشتم آتیش رو زنده نگه دارم! چند ساعت پیش وقتی دیدم با هر نفسی بخار داره از دهنم بیرون میاد و […]
این اپیزود، روایتی از جنگیدن قهرمانهاییست که تا آخرین لحظات عمرشون تلاش کردند به آرزوشون برسند.
آرزویی که فقط و فقط در سردترین و دورترین نقطه جهان برآورده میشد…
این اپیزود، روایتی از سفر به قطب جنوب و تلاش برای بقا، در قعر کره زمینه…
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. اول سرعت را کم کردم. چراغ ماشین به تابلوهای آبیِ کنار جاده میخورد. تابلو زده بود هشتاد. شاید ده متر جلوتر زده بود شصت. ده متر جلوتر چهل. فاطمه چادرش را روی سر مرتب کرد و […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. سلام من مهدیام و داستان این سفر به انتشار یک خبر در رسانههای محلی و گزارشی از یک منطقه کویری کوچک اطراف یکی از روستاهای هریس برمیگرده. روستای مقصودلو و منطقه زیبای کویری شوش قوم! طبیعی […]
روستای امامزاده ابراهیم شفت، روستایی مقدس است که معماری جذاب، طبیعتی آرامشبخش و مردمانی خونگرم و صمیمی دارد.
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است. حدود ۲ سال بود که بهخاطر کرونا سفر نرفته بودیم. من مدام از رویاهایم دورتر و دورتر میشدم؛ چون سفر بخشی از زندگیم بود. حالا مدتها بود که از آن دور بودم. اما بالاخره عید ۱۴۰۱ […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابا منتشر شده است. ۱ سال از فوت پدرم و ۳ سال از فوت برادرم گذشته بود. کرونا هنوز نرفته بود و خیال رفتن هم نداشت. پس دیگه موندن و صبر بیشتر از این جایز نبود. باید جایی میرفتیم. من […]
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابا منتشر شده است. از فردوگاه اینچون خارج شدم. هوای تابستانی کره به شدت شرجی و گرم بود. از در اصلی خارج شدم و با کمک راننده تاکسی که در آنجا حضور داشت، چمدانهایم را داخل صندوق ماشین قرار دادیم. […]