مینی اپیزود 3 نوروزی رادیو دور دنیا

مینی اپیزود ۳ نوروزی رادیو دور دنیا – تجربه نوروز در کشورهای همسایه

نوروز ۱۴۰۱ هم رسیده و نوبت مینی اپیزود ۳ نوروزی رادیو دور دنیا است.

در این اپیزود مهمان مهسا شده‌ایم تا از تجربه سفرش به ایران فرهنگی و تاجیکستان اطراف بگوید و برایمان تعریف کند که نوروز در آن‌جا چگونه برگزار می‌شود.



{موزیک}

پانته‌آ:  سلام به همه کسایی که تو سال گذشته همسفر ما تو رادیو دور دنیا بودن و همچنین به کسایی که تو سال جدید تازه همسفرمون شدند. من پانته‌آ غلامی‌ام‌…

علی:  و من علی صالحی‌ام‌. ما از قلب شرکت سفرهای علی‌بابا یعنی ساختمان “روز اول” سال نو رو بهتون تبریک میگیم. امیدواریم که امسال سال سلامتی و دل‌خوش باشه برای هممون و سختی های سال پیش رو از دل‌هامون بشوره و ببره. تو مینی اپیزود اول، هدیه مولایی دست ‌مارو گرفت و به مراسم نوروز تو کشورهای مختلف برد و بیشتر از افغانستان و آذربایجان و‌ جاده‌ی سانتیاگو تعریف کرد. امروز هم مهسا مطهر ما رو با خودش به چند جای دیگه می‌بره و از خاطرات جالبش در ایام نوروز میگه.

{موزیک}

نوروز در تاجیکستان

علی:  سلام مهسا، خیلی خوش اومدی. ممنون که دعوت مارو پذیرفتی.

مهسا:  سلام علی جان، امیدوارم که امسال سال خوبی رو در پیش داشته باشیم.

علی:  مرسی. هدیه مولایی تو اولین مینی‌اپیزودمون راجع‌به نوروز تو یه‌سری از کشورها مثل افغانستان و آذربایجان گفت. میدونم که تو هم با توجه به علاقه و شغلت، تجربه‌های خوبی از اجرای این مراسم تو خارج از کشور داری و اینم می‌دونم که تو تاجیکستان این تجربه خیلی برات باحال‌تر بوده، می‌خوای از اینجا برامون شروع کنی؟

مهسا:  آره حتما. ببین من خب به‌خاطر اینکه سال‌های زیادی رو نوروز به واسطه‌ی شغلم تو ایران نبودم، همیشه فکر میکردم که نکنه یه‌چیزی رو دارم از دست میدم و سعی می‌کردم که اون از دست‌دادگی رو بیشتر توی جاهای دیگه برای خودم اجراش کنم. تا این‌که یه سفر ما رفتیم تاجیکستان برای نوروز و دیدم انگار که خیلی چیزهای خوبی اونجا داره اتفاق میوفته. ما نوروزمون تو ایران خیلی نوروز تو‌خونه‌ایه، یعنی الان شاید مثلا تنها نماد بیرونی که ما توی نوروز می‌تونیم ببینیم. حالا یه بازارهایی که توی بهار ایجاد میشه و آدم‌ها میرن و خرید میکنن و بیشتر حال و هوای داخل خودمون و خانواده و اینهاست که برامون جذابه و به‌هرحال رسمی هم هستش که هزاره‌هاست که داره اجرا میشه تو ایران دیگه.

توی تاجیکستان من یادمه که ما به ذوق نوروز رفتیم شهر دوشنبه، یک پنجشنبه به شهر دوشنبه رفتیم و توی دوشنبه کاملا شهر تعطیله تعطیل بود یعنی تمام شهر تعطیل بود و خب برای کسی که به عنوان توریست رفته خیلی یه جوری بود که چرا شهر تعطیله و چرا این‌طوریه. رفتیم و توی اقامتگاهمون و من پرسیدم که: خب نوروز اینجا چه‌خبره و این‌ها؟ و خونده بودم که یه جایی به اسم نوروزگاه هست که اونجا نوروز برگزار میشه. به من گفتن بله بله حتما ما نوروزگاه داریم و امسال اتفاقا نوروز کَلان توی دوشنبه است. حالا نوروز کلان چیه؟ کلا نوروز کلان رو با لام جلاله هم تلفظش می‌کنند، به معنی بزرگه. نوروز بزرگ رو برگزار می‌کردند توی نوروزگاه‌های شهرشون و توی نوروزگاه دوشنبه و گفتند که شهر بعدی که برگزار میشه،خجنده که تو شمال تاجیکستان بود.

جشن نوروز در تاجیکستان

نوروز کلان در حقیقت اون عمومی بودن وجه نوروز توی دوشنبه است که با حضور رئیس‌جمهورشون برگزار میشه و اولاً که شما تماما توش نوروز رو می‌بینی یعنی چراغونی داره، آدم‌ها خیلی خوشحالند، لباس‌های رنگی‌رنگی… البته که خب پوشش خانم‌های تاجیکی به‌خاطر اینکه پارچه اطلس میپوشن، خودش خیلی رنگی‌رنگی هست ولی دیگه خیلی براشون این مسئله جدیه که آقا الان قراره نوروز کلان برگزار بشه. من یادمه که ما تلاش کردیم که نوروز کلان رو بتونیم بریم اما به‌خاطر اینکه خب بلیط باید می‌خریدیم و بلیط به ما نرسید و نرفتیم و…

علی:  یعنی مراسمش جداگانه است و براش بلیط تهیه می‌کنند…

مهسا:  بله براش بلیط تهیه می‌کنند و یه استادیومه که توش اجرا میشه که حالا خودشون بهش میگن نوروزگاه. فردای نوروز کلان ما گفتیم که: خب الان کجا دیگه می‌تونیم نوروز رو ببینیم؟ گفتند که:«برید یه باغ گیاه‌شناسی و احتمالا اونجا یه‌سری مراسم باید باشه. برید اونجا بتونید ببینید.» ما فردا رفتیم اونجا و یکی از جذاب‌ترین تجربه‌های من شاید در مورد نوروز اونجا اتفاق افتاد. ببینید ما برامون سال تحویل یه لحظه­اس؛ اینم طبیعتاً توی تمام کشورهای فارسی‌زبان هستش که در یک لحظه است، اما نوروز کِش میاد توی تاجیکستان. یعنی ما حدودا ده روز توی تاجیکستان بودیم هرروز یه جایی نوروز بود و همش شادی و این اتفاقایی که خب آدم‌ها خیلی خوشحال بودن از اینکه نوروز اتفاق افتاده بود.

ما اون روزی که رفتیم به قول خودشون بتانیکال گاردن و اون باغ گیاه‌شناسی که خب یه فضای خیلی بزرگیه که خیلی نمادهای ایرانی توش داره. اتفاقی که افتاد یک مهمانی اونجا برگزار شده بود که به قول خودشون برای مهنت‌کشان باغ بود، یعنی برای کارگرهایی که توی باغ بودند. یک مراسم نوروزی باشکوه رو برگزار کرده بودن و ما رفتیم. کلی آدم اومده بودند، خواننده‌های معروفشون اومده بودند، مجری‌های معروف خود تاجیکستان که ما نمی­شناختیم ولی می‌دیدیم از عکسی که آدم‌ها با این‌ها میگیرن. جذاب‌ترین چیزی که من اونجا تجربه کردم، مهمان‌نوازی تاجیک‌ها بود. یعنی مثلا ما دو تا آدم بودیم با کوله و هیچ ربطی به ماجرا هم نداشتیم ولی مارو دعوت کردند سر میز و گفتند که بفرمایید و بعد هم هی می‌گفتند مهمون اومده و میومدن با ما صحبت می‌کردند و بعد سال‌ نو رو بهمون تبریک می‌گفتند. همه هم هی به ما می‌گفتند: دیروز نوروز کلان رو رفتین؟ ما هم می‌گفتیم: نه ما از تلویزیون دیدیم و واقعا خیلی برنامه مفصلی بود. اونا خیلی دلشون می‌خواست که ما حتما نوروز کلان رو دیده باشیم. خب اونجا یک غذایی رو من تجربه کردم برای بار اول که یکی از غذاهای ملی تاجیکستانه و خودشون خیلی این رو میخورنش توی مراسم‌های مختلف.

تاجیکستان - رادیو دور دنیا

اتفاقا این غذا ثبت جهانی یونسکو هم هست به نام آش‌پلو. خیلی شبیه قابلی‌پلو یا کابلی‌پلو خودمونه، یه دو سه تا دیگ خیلی گنده چیده بودن و توش درست می‌کردن. بعد ما اومدیم بریم چون نمی‌خواستیم بمونیم و میخواستیم به همه‌ی مراسما برسیم. خیلی اصرار کردند که مهمان اومده نمی‌تونه که بدون خوردن این‌ها بره. البته سر میز خیلی چیزهای دیگه هم بود. یعنی مثلا یه چیزهایی بود مثل سمبوسه خودمون بهش می‌گفتن پیچک یا مثلا یه چیزی شبیه غذاهای افغانی‌ها که بهش میگفتن مِنتو و حالا توی افغانستان هم این هست ولی خب اون‌ها هم پخته بودند و نمیدونم چقدر مال تاجیکستان هست یا نه. خلاصه این اولین برخورد ما بود بانوروز در تاجیکستان و در شهر دوشنبه. روز بعدش ما تصمیم گرفتیم بریم جای دیگه‌ای از اطراف، یه جایی هست به اسم قلعه‌حصار و اصلا تو قلعه‌حصار ماجرا کاملاً متفاوت بود. آدم‌ها لباس مهمونی پوشیده بودند و اومده بودن بیرون تو قلعه‌حصار بچرخند و من خب فکر‌ کردم مثلا چون عیده و…

علی: این خارج از شهره درسته؟

مهسا:  این خارج از شهره دوشنبه بود بله. وقتی که پرسیدیم ازشون، دیدیم که اصلا این رسم رو دارن که یکی از چیزهایی که تو نوروز اتفاق می‌افته اینه که گشت نوروز میرن. یعنی اینکه ما یه سیزده بدر رو همه باهم میریم طبیعت، اونا تقریبا توی ده دوازده روز اول نوروز، میرن بیرون. حالا هرکسی هر تفرجگاهی که دم شهرش هست و نزدیکش هست رو میره و کاملاً با لباس‌های رسمی مهمونی پلوخوری. یعنی توی طبیعته ولی طرف کفش پاشنه‌بلند پاشه، توی طبیعته ولی مثلا بهترین لباسش رو تنش کرده مخصوصاً بچه کوچولوها… آدم‌ها شعر می‌خوندن باهمدیگه با اون لهجه‌ی خیلی خیلی خیلی شیرین‌شون و واقعا خیلی شلوغ بود. یعنی من فکر کردم به‌خاطر تعطیلات این‌طوریه ولی گفتن نه ما این رسممونه که اصلا به‌خاطر نوروز حتما یه گشت نوروز رو بیرون میریم. یه اتفاق دیگه هم افتاد. اونم اینه که ما اونجا یه چیزی دیدیم که من دیدم یه چیزی شبیه پیراشکی‌طور سرخ‌کرده و اینا هست، حالا من معلومه شکمو‌ام دیگه الان از پنج دقیقه‌ای که حرف زدم یه ده دقیقه‌اش درمورد غذا بود. (خنده)

علی:  دقیقا… (خنده)

مهسا:  نه خب غذا به‌نظر من برآیند خیلی چیزها می‌تونه باشه. بعد من بهش گفتم این چیه گفت این سمنیه. سمنیه دیگه بعد فکر کردیم یه چیز…

علی:  احتمالا سمنویی بوده که مثلا…

مهسا:  سمنو سرخ‌کرده من خوردم اونجا…

علی:  چقدر جالب…

مهسا:  و خیلی خیلی برام جالب بود که تو چقدر باید اینو‌ قوام آورده باشی که خشک شده باشه بعد مثلا تخم‌مرغ هم فکر کنم زده بود توش نمی‌دونم! ولی خلاصه شاید برای من خیلی ترکیب دلچسبی نبود ولی تجربه جالبی بود. بعد پرسیدم ازشون که اینو کی می‌پزین؟ گفتن:« که سومنک‌پزی یا سمنک‌پزی یا سمنی‌پزی بهش میگن رو یک روز قبل از عید این رو شروع می‌کنند به پختن و یه مراسمی دارن اصلا برای پختن سمنو که گاهی اوقات این‌ها باهمدیگه ترکیب هم میشه.» و حالا تو شهرهای مختلف متفاوته به اسم «جفت‌برارو» یا «جفت براران» که کل اهل محله، اهل ده، اهل روستا یا اهل حالا هرجا که باهم مثلا…

میز نوروزی در تایجکستان

علی:  یا اهل حال… (خنده)

مهسا:  یا اهل حال آره. (خنده) باهم جمع میشن و مثلا شروع می‌کنند به این… یکی مثلا بانی میشه گندم‌ها و این‌هارو باهم میذارن و پخت این‌رو همه باهم انجام میدن و بعد همون رو میارن سر سفره‌ که بهش هفت‌سین بهش نمیگن اون‌ها، به سفره‌ی هفت‌سینشون میگن سفره‌ی دسترخان، میذارن سر سفره‌ی دسترخان.

علی:  پس یعنی چیزی مثل هفت‌سینی که ما می‌چینیم ندارن.

مهسا:  چرا دارن! یه تفاوت خیلی بامزه‌ای داره این هفت‌سین…

علی:  چون میدونی که مثلا تو افغانستان یه‌چیزی دارن به اسم هفت‌میوه.

مهسا:  نه نمی‌دونستم این‌رو. ولی ببین اولاً که هفت‌سین که ما الان می‌چینیم که هفت‌چینه یعنی هفت‌تا چیز متفاوت رو حالا باید بچینیم روش و خیلی جالبه که توی تاجیکستان هم هفت‌سین و هم هفت‌شین دارن.

علی:  هفت‌شین؟

مهسا:  آره. (خنده) حالا اصلا جالبه ما توی خجند رفتیم و خب ببین همه‌جا این دسترخان و این‌ها هست. خب من به‌خاطر اینکه دیدی وقتی آدمیه چیزی براش عادیه خیلی نگاه نمی‌کنه. ما مثلا بعد از چندروز که توی خجند رسیدیم و اون‌ها نگه می‌دارند سفره رو مثل ما توی چند‌روز ، یعنی مثلا فکر کنم دوازده سیزده روز نگهش می‌دارن. رفتم نگاه کردم دیدم که شلغم! توی سفره‌ی هفت‌سین شلغم چی میگه؟! خلاصه صداشون کردم و حالا توی جایی بودیم پرسیدم که این چیه؟ گفتن که: ما هم هفت‌سین می‌چینیم و هم هفت‌شین می‌چینیم. توی هفت‌شینشون شلغم بود، شیر بود، خب شمع هم جزو همین هفت‌شین حساب می‌شد و کل چیز دیگه با شین شروع می‌شد.

رادیو دور دنیا - اپیزود نوروزی

علی:  چه عجیب!

مهسا:  بعد من یه‌ هویج هم دیدم اونجا! گفتم که خب این چیه؟ گفتند که: این سبزیه. یعنی اصلا اون‌ها به هویج میگن سبزی و سبزه نمیذارن، یعنی حداقل من ندیدم و به‌جای سبزه، هویج گذاشته بودند که حالا هویج دکورشده و غیردکورشده بود. ولی یه چیز خیلی مهمی توی نوروز تاجیک‌ها هست، اینکه نوروز تاجیک‌ها عین مثلا یک چیز خوشگلی که مثلا میریزی تو یه ظرفی سر میره، مثلا فرض کن یه نوشیدنی خیلی خوشمزه‌ یه شربت خاکشیر خیلی خوشمزه و سر میره و همه‌جا… زدم به این…

علی:  آره اشکال نداره. دیگه خیلی هیجان‌زده شدی… (خنده)

مهسا:  کاتش کن… هیجان‌زده شدم… (خنده) شنوندگان محترم دستم بود… خلاصه این ازشون می‌جوشه، یعنی تو این شادی و حال و خوشی رو همه‌جا می‌بینی و بعد باهات سهیم میشن این‌رو…

علی:  حالا فکر کردم میگی سرریز شده یعنی اینکه دیگه شورش رو در میارن…

مهسا:  نه نه نه سرریزی خوبی! مثلا اون سرریزی که آدم‌ها خوشحالن و شما می‌بینید که انگار که می‌خوان همه‌ی این‌رو باهاتون شریک بشن. یه اتفاق دیگه‌ای هم که افتاد اینه که حالا این نوروز کلان که باحضور رئیس‌جمهور اتفاق می‌افتاد و مثلا حالا مخصوصا من چون خیلی دنبال این بودم که برم آقای دولت‌مند‌ خلف رو اونجا ببینم. آقای دولت‌مندخلف اگه شنیده باشین آهنگ‌های معروفشون هست، یکی هست «دور مَشو دور مَشو» که خیلی تاجیکی می‌خونه و خیلی با موسیقی سنتی تاجیکیه…

علی:  نه نشنیدم. احتمالاً میذاریم اینجا…

مهسا:  آره یادم بنداز بهت بدم… بعد این آقای دولت‌مندخلف رو من میخواستم ببینم توی اون سفر و در آورده بودم که آدرس خونشون کجاست. یه شهری بود نزدیک سیصد کیلومتری دوشنبه. بعد گشته بودیم مثلا من شاگردهاش رو پیدا کرده بودم و این‌حرف‌ها. ما رسیدیم گفتن ببخشید نوروز کلانه و آقای دولت‌مندخلف همراه با آقای علی رحمانوف داره جاهای مختلف کشور میچرخه وخلاصه ما تو اون سفر آقای دولت‌مند خلف رو ندیدیم. چون شده بودیم مثل موش و گربه، ما هرشهری می‌رسیدیم می‌گفتند دیروز اینجا بود و رفت…

{موزیک}

مهسا:  ولی اتفاق خیلی جالبی که افتاد این که غیر از اون نوروز کلان که دولت به‌طور رسمی برگزارش میکنه، خواننده‌های معروف میان،خیلی خیلی نور و‌ رنگ و رقص و آتیش‌بازی و این‌ها توی شهر داره و توی همون سیزده روز اول  نوروز حالا توی شهرهای مختلف اتفاق می‌افته؛ خود مردم هم این رو دارند که تو یک روزی دور هم جمع بشن. ما رسیدیم به منطقه‌ی سَرَزم در مرز تاجیکستان_ازبکستان که بریم برای سمرقند و بخارا. یه منطقه‌ای هستش اونجا که شاید این‌ها دغدغه‌های خودمه که ثبت جهانیه و منطقه باستانیه؛ ما هم که همه با نوک‌پا راه میرفتیم که یه وقت مثلا چیزی آسیب نبینه. بعد ما رفتیم منطقه‌ی سرزم رو ببینیم که دیدیم ای دل غافل روی آثار باستانی میکروفون‌های گنده یعنی بلندگو‌های گنده گذاشتن و بزن و برقص و بعد هم رقصشون هم مثل حالت پریدن و این‌ها داشت…!

جشن نوروز در تاجیکستان

علی:  مطمئن می‌شدند که بیشترین آسیب رو به آثار باستانی بزنند…

مهسا:  قشنگ مطمئن می‌شدند که بیشترین آسیب میرسه ولی اینقدر زنده بود این ماجرا. من سایت یونسکو رو‌ مرور می‌کردم و سرزم از اولین نقاطی توی آسیای میانه‌­اس که در آن آدم‌ها دارن زندگی می‌کنن و من باخودم فکر می‌کردم که اتفاقا واقعا قشنگیش به همینه که هنوز که هنوزه مثلا بعد از گذشت چند هزار سال، هنوز اینجا زنده است و هنوزم یه جایی وجود داره و حتی این آدم‌ها با اینکه اونجا خیلی زمین ول زیاد بود  اومده بودن تو خود محوطه.  نمی‌خوام ‌نگاه باستان‌شناسی و این‌ها بهش بندازیم که بگیم وای داره آسیب می‌بینه ولی اینقدر زنده بود که شما قشنگ سرزم رو زنده می‌دیدی اونجا. بازم دوباره لباس‌های رنگی‌رنگی و با اینکه سرزم یه روستای کوچولو بود… یعنی منظورم اینه که از شهر بزرگش مثل دوشنبه که تو نوروزگاه به طور رسمی چیز انجام میشه…

علی:  مهسا دوباره خورد دستش به میکروفون…

مهسا:  دوباره خوردم تو میکروفون… (خنده) رسمی انجام میشه و‌ از رئیس‌جمهور و بزرگ‌های شهر میان گرفته تا یه روستای کوچولو که مردم خودشون جمع میشن و زنده است. نوروز بیرون خونه‌هاست و نوروز مال همه است و نوروز همه باهم اند…

علی:  این نکته‌ای که گفتی خیلی برای من جالب بود. چون ما بیشتر اینجوریه که سفره رو مثلا داخل خونه می‌چینند و مثلا همون‌جا هم جمع میشن. دیگه هم خیلی مراجعه نمیشه به سفره‌ی هفت‌سین و این مراسماتی که داری میگی مثلا میگی که این‌ها فرقشون با ما اینه که خیلی بیرون از خونه  مراسم رو برگزار می‌کنند خیلی نکته جالبیه.

مهسا:  آره اصلا نوروز جاییست یعنی زمانی‌ست برای اینکه آدم‌ها باهم باشن. این باهم بودنه هم لازم نیست ما میریم عیددیدنی دیگه، اون‌ها هم دارن قطعا عیددیدنی رو. یعنی خب یکی از جذابیت‌هایی که برای من سفر داره و سفر شخصی میرم اینه که توی هتل فلان و این‌ها نمیرم. ما یا معمولا میریم هاستل‌هایی که خانواده‌ بیس هستن، یعنی مثلا مثل بوم‌گردی‌های خودمون و حتماً من میگردم جایی رو پیدا می‌کنم که خانواده توش باشه.

ما مثلا توی دوشنبه خب تو اون مدتی که اونجا بودیم مدام آدم‌ها میومدن عیددیدنی که مثلا ببینن خانواده رو یا مثلا این‌ها می‌رفتند عیددیدنی که باهمدیگه در تعامل باشند ولی میخوام‌ بگم غیر از اون‌ چیزی که تو خونه داره اتفاق می‌افته بیرون اتفاق می‌افته. اینکه چقدر دولتشون موثره واقعا نمیشه گفت، انگار که تو فرهنگ خودشون بوده. چون اون روزی که ما تو سرزم رفتیم یا مثلا تو قلعه‌حصار رفتیم یا تو خجند یا مثلا یه شهر دیگه پنجکنت رفتیم، آدم‌ها همش تو کوچه خیابون با همدیگه درحال بزن برقص و جشن گرفتن نوروز بودن.

بدون هیچ حد و مرز و قضاوت و اینکه مثلا ما خوشگل تریم و اون‌ها باید باکلاس تر باشند و این‌ها چون ما خودمون یه خرده تو این تریپ‌ها هم هستیم توی نوروزمون به‌هرحال… همون لباس عیدشو پوشیده بود و اومده بود بیرون تو کوچه و خب این خیلی خیلی برای من جذاب بود. به عنوان یه تجربه‌ای که خب توی یه کشوری غیر از ایران و کشوری که زبانشون که خب از ما خیلی سالم‌تر مونده تو زبان فارسی و من فکر میکنم رسم‌ها هم شاید سالم‌تر مونده باشه با وجود اینکه این‌ها تو دوره ای که تحت نظر اتحاد جماهیر شوروی هستند و حکومت کمونیسم دارند بهشون اجازه داده نمیشه که مراسم خودشون رو داشته باشند و خب مدت زیادی هم هست توی این حَصر مراسم می‌مونند، ولی اینقدر این فرهنگ اونجا قدرتمنده که منی که اون موقع نرفتم یعنی کتاب‌ها و سفرنامه‌ها رو‌ خوندم که چقدر مثلا مردم سختی میکشن و بهشون اجازه داده نمیشه نوروز برگزار بکنن و مثلا همه تو خونه‌های خودشون برگزار میکنن، ولی انگار که به محض اینکه این سایه برداشته شده، دوباره فرهنگ برگشته سر جای اولش و این خیلی برای من جذاب بود اون همه شادی و رنگ و نور و این‌ها که از خود مردم می‌جوشید.

علی:  مهسا تجربه‌ی اجرای مراسم نوروز رو تو کشورهای دیگه حالا طبعاً کشورهایی که  اینجوری فارسی‌زبان نیستند و نوروز ندارند و این‌ها هم داشتی؟

مهسا:  ببین من به‌ واسطه‌ی شغلم خب من مدت خیلی طولانی‌ای راهنمای گردشگری بودم و با مسافرهام توی سال تحویل به‌هرحال توی کشورهای مختلف بودیم. مخصوصاً حالا من تو حوزه اروپا خیلی این تجربه رو داشتم. خب توی اروپا هم سال نو نه نوروز، سال نو براشون یک فضای بیرونیه. بعد مثلاً من می‌رفتم می‌گفتم که مثلا ما امشب نوروز داریم و مثلاً امروز ظهر سر یه ساعت فلانی و اگه میشه یه سالن در اختیار ما بذارین که ما دور همدیگه جمع بشیم و میخوایم که لحظه سال تحویلمون رو داشته باشیم. اولاً که خیلی عجیب بودکه تا می‌گفتم سال‌نو مونه میگفتن دوازده شب؟ بعد میگفتم که نه مثلاً امروز ساعت سه و‌ ده دقیقه. طرف می‌گفت سال‌نو تون ظهره؟ می‌گفتم: میچرخه… (خنده)

علی:  تازه اگه سال دیگه بیای این موقع هم‌ نیست…

مهسا:  می‌گفتم مثلا پارسال هشت شب بوده مثلا سال بعد هفت صبحه و خب خیلی عجیب بود. من تجربه‌اش رو توی مجارستان داشتم. توی هتل تو مجارستان برای مسافرهامون سال تحویل گرفتیم، توی پاریس من اینکار رو انجام دادم و یکی از جذاب‌ترین‌هاش روی کشتی بود. بین یونان و ایتالیا با یونانی‌های خونگرم و ایتالیایی‌های خونگرم. یعنی خب اصلا شما تو یونان و ایتالیا اصلاً احساس نمی‌کنی که تویه کشور دیگه‌ای، احساس می‌کنی فقط مثلا یه لهجه است که نمی‌فهمی وگرنه حال و هوا و آدم‌ها همونن. خب سفره‌ی ‌هفت‌سین رو‌من از… من شنیدم تو خاطرات هدیه که ماهی برده بود… من دیگه دیدم که ماهی چون موجود زنده خیلی حالت قرنطینه داره و‌ نمی‌تونی وارد خاک یه کشوری بکنی، مخصوصاً اگه موجود زنده ای که مثلاً تکون هم بخوره و اونم تو کشورهایی که خیلی براشون اکوسیستم‌شون مهمه و گونه‌ی مهاجم نیاد و فلان و این‌حرف‌ها. من رفته بودم یه‌دونه ماهی قرمز سی‌ سانتی‌متری نمیدونم از کجا گیرآوردم… یه عروسک ماهی‌قرمز سی سانتی‌متری گیر آورده بودم و من اون چیزی که قاچاقی رد می‌کردم سبزه بود…
علی:  چرا؟
مهسا:  به‌خاطر اینکه ورود گونه‌های گیاهی زنده به خیلی از کشورها حتی تو ایران‌ هم اگه کسی بخواد گونه‌ی گیاهی زنده بیاره دو هفته قرنطینه میشه. گیاه قرنطینه میشه چون آفت و این‌ها نکنه داشته باشه. حالا ما مثلا گندم سبز کرده بودیم با خودمون داشتیم می‌بردیم بعد دیگه با مسخره‌بازی من این‌ها رو‌ رد می‌کردم از جاهای مختلف. ما اولا پروازمون نشست فرانکفورت و خب خیلی پروازفرانکفورت سخت‌گیره. حالا بگذریم با چه داستان‌هایی من این سبزه رو رد می‌کردم. رسیدیم بالاخره. اون شب در یونان توی اون کشتی و قبلش هم که حالا اون کمپانی‌ای که من باهاش کار می‌کردم سبزی‌پلو با ماهی سفارش داده بود و مثلا ما رفته بودیم سبزی‌پلو با ماهی‌ام گرفته بودیم و…
علی:  چه جالب… اتفاقاً هدیه هم گفتش که یه‌جایی وقتی که فهمیدن که مراسم نوروز دارن، براشون ماهی سفارش داده بودند.
مهسا:  آره ما خودمون ماهیه رو برده بودیم ولی بهشون گفتیم خیلی مهمه ما امشب ماهی‌رو برامون گرم کنید. چون خب کشتی خودش رستوران داشت و‌ مثلاً توضیح دادن همین ماجرا و کلی ایمیل‌بازی و این‌ها داشت و خلاصه ما سبزی‌پلو با ماهی رو داشتیم. اون سال، سال تحویل و وقت به افق دریا و این‌ها فکر میکنم ساعت مثلا نه و ده دقیقه شب بود. من کلی صحبت کردم که آقا ما ساعت نه و ده دقیقه باید اینجا باشیم و بنده‌خداها خالی کردند اون فضا رو و این‌چیزها. بعد همه اول اومده بودند این‌طوری از دور‌ نگاه می‌کردند که الان مثلاچه اتفاقی می‌خواد بیوفته این‌ها سال‌نوشون میشه و این‌ها. یکی ساعت دستش بود یکی داشت دعا می‌خوند یکی داشت به بقیه یورو هدیه می‌داد و این‌ها. یورو ارزون بود اون موقع ملت به‌همدیگه یورو هدیه می‌دادند… (خنده)
علی:  یوروی اون‌موقع…
مهسا:  یوروی اون موقع، یورو ۱۲۰۰ تومان بود اون موقع و یهو مثلاً ما گفتیم خب سال تحویل شد و لی‌لی‌لی‌لی بعد مثلاً همدیگه رو بغل کردند همه و به‌هم تبریک گفتند و این‌ها. بعد دیدیم اینا یکی‌یکی اومدند و مثلا گفتند که ما رو هم میشه بغل کنید که خب مسافرهای ما همه مثلا شروع کردن بقیه آدم‌هایی که رو کشتی بودند رو بغل کردند و هی بهشون تبریک گفتیم اون‌ها هم به ما تبریک…
علی:  نگفتن از اون یوروها به ماهم بدین؟
مهسا:  دیگه فکر کنم روشون نشد بگن ولی پرسیدن که: این چیه؟ گفتیم: ما عیدی میدیم و خلاصه این مراسم این‌طوری و خیلی برای‌ من جالب بود که یونانی‌ها یه آهنگی رو دارند به اسم مرد مست، یعنی رقص مرد مست دارند که توی زور با یونانی اگه فیلمشو دیده باشن دوستان یه ریتمی داره که حالا فکر ‌کنم بشه روی این میکسش کنید و‌ بذاریدش و این‌ها. اون آهنگه رو شروع کردند پخش کردن و یهوهمه‌ی کارکنان کشتی اومدند و بعد به ما گفتند که ما به افتخار نوروز شما میخوایم برقصیم مثلاً اتفاقی که ما نفهمیدیم چی‌شد و افتاد…

مینی اپیزود 3 نوروزی رادیو دور دنیا
علی:  چقدر خوب…
مهسا:  بعد رقصیدند و یه مراسم دیگه‌ای دارند که اینا خیلی مثلا وقتی می‌خوان خیلی بگن که ما خیلی خوشحالیم و این‌ها بشقاب میشکونن، بعد به افتخار ما یه چهار پنج تا بشقاب هم شکوندند و اصلاً توی یونان وقتی که میری توی مثلا رستوران و‌ کافه‌ها و این‌ها وقتی که همه دیگه خوشحالی میخوان بکنن و اینا اصلا هست میری مثلا پول میدی ده‌تا بشقاب میگیری پرت میکنی میشکونی، این‌ها ‌ولی مجانی واسه ما یه چهارپنج تا بشقاب هم شکوندن و خلاصه اون‌ یکی از جذاب‌ترین سال تحویل‌هایی بودش که من خارج از ایران داشتم و بعد به من می‌گفتن که شما خانواده‌این و چقدر جالب که همتون خوشحالین. این جمله هرچقدر به سمت شمال اروپا ما این رو‌ برگزارکردیم بیشتر شنیده شده. مثلا من تو ‌پاریس اینو شنیدم که شما خانواده‌این مثلاً یونانی‌ها که خب بشقاب هم شکوندن برامون ولی خب مثلا تو پاریس خیلی موقع‌ها کارکنان هال فقط اومدن نگاه کردند و هی منتظر بودند یه اتفاق خاصی بیافته و خب سال تحویل شد و تموم شد خداحافظ. ولی مثلا می‌گفتند که اینقدر خوبی و کنار همدیگه بودن انگار که شما خانواده‌اید و این براشون خیلی جذاب بود.
علی:  خب واقعا ما تو نوروز انگار بیشتر خانواده‌ایم.
مهسا:  آره تو نوروز بیشتر خانواده‌ایم. ببین این بحث اینکه میگیم ما خانواده‌ایم یه اتفاق خیلی جالبی رو رقم میزنه اونم اینه که واقعا ما نوروز رو فقط محدود به خاک ایران نمی‌کنیم دیگه. ما تو قلبمون این رو حملش می‌کنیم. من یه دوره‌ای رو می‌رفتم که یونسکو برگزار می‌کرد و در مورد ثبت جهانی نوروز و این‌ها که صحبت می‌شد، به ما می‌گفتند که نوروز دیگه امروز فقط یک عادت ایرانی نیست. یعنی مثلا خب ایرانی‌ها هرجایی رفتند این حس سال‌نو و آغاز بهار و تمام این‌ها رو با خودشون بردند و خب همین باعث شده که عملاً دیگه الان نوروز فقط مال ما نیست. هرکسی رو‌ ما می‌تونیم تو این خانواده راهش بدیم و باهامون بیاد.

{موزیک}

علی:  مرسی که تو این سه‌ تا مینی‌ اپیزود نوروزی، همراهمون بودین. امیدواریم که ایام نوروز هم بهتون خوش گذشته باشه و با انرژی سال جدید رو شروع کرده باشید. مراقب خودتون باشید.

اشتراک گذاری

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.