این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابا منتشر شده است.
در این چند صد کلمه از سفری ۳۵روزه به سرزمینی برایتان مینویسم که جایجای آن، مُواجهه با نمادهایی است که هرکدامش با تو صحبت میکند؛ گویا ارتباطی عمیق با سرشت تو دارد. نمادهایی که نگاه به آنها حسی از یک سفر نو، مُمتاز و ویژه را درونت زنده میکند؛ مثل نَخل! نخلهایی که هرکدامش یادآور مقطعی از تاریخ هزاران سالهای است که خواسته یا ناخواسته، فرهنگ، دین، زبان و ابعاد مختلفی از زندگی ما با آن گره خورد است!
سفرم از اینجا شروع میشود، از ورود به شهری که به آن «جَدّه» میگویند. اسم این شهر هم با مُسافرش صحبت میکند؛ از آرامگاه مادرمان حوّا (درود خدا بر او باد) میگوید، آری! مادر بشریّت در اینجا مدفون است. شهری که به تو یادآور میشود تو با سیاه، سفید، زرد، فارسزبان، عربزبان، ترکزبان، انگلیسیزبان و… برادری! اینجاست که «بنیآدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند.» در ذهن مرور میشود.
آری اینجا «جدّه» است، جدّه یعنی مادربزرگ، و وجه تسمیهی این شهر بهخاطر همین علّت است، که «حوّا» در اینجا آرام گرفته است. سفرمان از فرودگاه بینالمللی اصفهان به فرودگاه بینالمللی جدّه عربستان سعودی آغاز شد. پروازی مستقیم در سال ۱۳۹۸شمسی در قالب کاروان حُجّاج. جدّه در طول تاریخ دروازه ورود بیشتر حاجیان و عمرهگزاران و زائران حرمین شریفین بوده و رونقی هم که دارد با همین موضوع مرتبط است.
در بدو ورود هوای شرجی جدّه (بخاطر مُجاورت این شهر ساحلی با دریای سُرخ) و نخلهای رعنای اطراف فرودگاه جلب توجه میکردند. اما توقف ما در شهر مادریمان ساعتی بیش نبود، و بلافاصله با اتوبوسهایی که سیستم خنککننده آن، حسّ در جدّهبودن را به فراموشی میسپرد، و توجه به مقصدی جذابتر که از ماهها پیش برای سفر به آن، بهدنبال کسبِ آمادگی بودیم را زنده میکرد. آری ما در مسیر مکّهایم، در مسیر زادگاه و زندگی شخصیتهای شاخص و بزرگ اسلام، پیامبر اکرم، جناب علیبنابیطالب، خانم فاطمه(درود و سلام خدا بر آنها باد) و… شخصیتهایی که در عمق اقصی نُقاط جهان به گواهی بزرگان و اندیشمندان، تأثیرات فراوانی داشتهاند و تا الآن صدها میلیون بلکه میلیاردها از نسلهای بشریت را تحتتأثیر مکتب و اندیشههای خودشان قراردادهاند.
سفر حج به تعبیر من، بازدید از موزهی مُجسم تاریخ اسلام و تاریخ اسلام بخش باعظمت و پُرفرازونشیبی از تاریخِ مُجتمعات بشری به حساب میآید. پس فارغ از انجام مناسک و یک سِری از اعمال، تجلی و نمایش باعظمتی از ابعاد دین اسلام به جهانیان است. چراکه در ایام حجّ پیروان اسلام از نقاط مختلف دنیا، گِرد هم میآیند و با گرایشهای مختلفی که دارند، در کنار هم، تصویرِ قابل تأملی از این اجتماعِ بزرگ بشری نشان میدهند. همزیستی مُسالمتآمیز، همدلی، اشتراکات فراوان، محبت، تعاون و… عناصر مهم این اجتماع است که چنان گوهرهای درخشان در میان سایر اجتماعات بشری، میدرخشد.
همانطور که نوشتم ورود به مکّه مقدماتی را میطلبد، البته هر سفری نیاز به کسب مقدمات دارد؛ اما بهرهی کامل از این سفر، ارتباط مستقیم با آمادگی کامل برای آن دارد.
بخشی از این آمادگی قبل از ورود به شهر مکه در چند کیلومتری آن باید ایجاد بشود.
الان ما در مسیر تقریباً چهارساعته جده به مکه، باید در مکانی که در فقه اسلام به آن «میقاتِ جُحفه» میگویند، توقف کنیم، تعویض لباس کنیم، و از پوششهای این دنیا فقط به دو تکه حولهی سفید رنگ اکتفاء کنیم. بسیاری از کارهای عادی بشری و به عبارت فقه اسلام حلال و البته مُباح بر ما حرام میشود و لبیک میگوییم. یعنی به خدا میگوییم: «دعوت تو را شنیدیم و به میهمانی تو آمدیم.»
خوب ما در «میقاتِ جُحفه» همینها را انجام دادیم و قبل از طلوع آفتاب به مکه رسیدیم. پس از ورود به مکه، دلهای بیتابی که از ماهها و سالهای قبل، شوقِ دیدار خانهی مشکیپوش را داشت، آرام نداشت. از لابهلای سازههایی که دور این خانهی دوستداشتنی قرار گرفته است، فقط راه میرفتیم تا لحظهای زودتر چشممان به دیدارش قَرار بگیرد!
و اما رسیدیم؛ به آرزوی سالها و ماهها! عظمتش غیرقابل توصیف و آرامشش غیرقابلتکرار. گویا خدایی که عظمتش همهی عالَم را فراگرفته است، عظمتش در اینجا کمی مُتجلی شده است و این عظمت، بشرِ ضعیف را به خضوع و خشوع و اشکهایی که از شوق سخت بند میآید، وا میدارد. روزهایی که در مکه گذشت، آمیختهای از زیارت و معنویت و سیاحت بود. در کنار معنویت، مدرنیته مشهود بود. در کنار زیارت، نژادها و رنگهای مختلف دیده و زبانهای گوناگون شنیده میشد. روزهایی که به بازدید از اماکن مهم تاریخ که به لطف دولت حاکم بر حجاز، درصد قابلتوجهی از آن نابود شده بود، گذشت؛ اما همین باقیمانده آنقدر زیاد و مهم بود که فرصت در مکهبودن را مغتنم میکرد.
در این میان سازههای جدید جایگزین سازههای تاریخی شده بود. برای مثال ساختمانهای «ابراجالبیت» که مجموعهای از برجهای مرتفع با معماری خاصّ که در اطراف حرم مکّی سبز شدهاند و توجه هر زائری را به خودشان جلب میکنند. من هم نمیتوانستم نسبت به آنها کنجکاو نباشم و همین شد که از معدود ایرانیانی باشم که شبی بهسمت آن بروم تا کمی به علامت سئوالهای ذهنم پاسخ بدهم.
رفتم داخل برج میانی آن که در بالاترین طبقهاش ساعتی سبز رنگ که در وقتهای اذان، اذان میگفت و ساعت و زمان را از فاصلهی دور به زائران یادآور میشد. در پایینترین طبقهاش فروشگاه مُجلل عطورات(عطرها و عودهای عربی)، فروشگاه مُجلل محصولات برپایهی خُرما و… بود. اما من بهدنبال رفتن به طبقهای که آن ساعتِ فوقالعاده خاص در آن واقع شده بود، بودم. تحقیقاتم میگفت این بُرج ساعت، بزرگترین برج ساعت دنیاست. همین بود که به عربی و انگلیسی از افرادی که آنجا بودند در مورد نحوه ورود به آن طبقه بپرسم و از قدیم گفتهاند جوینده، یابنده است.
بالأخره یافتم. گفتند آن طبقهای که ساعت در آن واقع شده است یک موزه دو طبقه از تکنولوژی این ساعت وجود دارد که باید شما از قبل بلیط ورود تهیه کنید. من هم تهیه کردم و فردا با یک دستگاه مترجم همراه وارد موزه شدم. موزه نمایشگاهی بود از تکنولوژی و فناوری و مراحل ساخت این برج و ساخت ساعتش. حس جالبی بود. چون در کنار ساعت بالکنی وجود دارد که میتوان از چهار طرف آن، چهار جهت از شهر مکه را به نظاره نشست. جهت زیباترش، جهتی بود که آن کعبه با ظمت را از بالا میدیدی و هر چهار طرف به دوربینهایی مجهز بود تا جزئیات را از آن بالا بهتر ببینی.
سازه خاص و متفاوت خود مسجدالحرام که کعبه مُکرّمه در آن واقع شده است، نمایی سنگی و ترکیبی از سُنت و تجدد بود. جالب توجه این است در دهه اخیر نقشه ساخت آن چندبار بهطورکامل تغییر کرده است و حتی یکبار نقشه اجرایی آن وارد فاز اجرایی شده است اما آن را تغییر دادهاند.
حس جالب حضور در نمازهای جماعت در مسجدالحرام و قرارگرفتن در کنار مسلمانان دیگر و صوت گوشنواز امامان جماعت مسجدالحرام و گزینش آیات متفاوت در هر وعدهی نماز، تجربهای ارزنده در این سفر بود.
از فرهنگ غذایی مردمان و ساکنان مکه باید اینطور بگویم که آمیختهای است از فرهنگ غذایی اعراب، ترکها، فارسها، افغانها و… ملیّتهای مختلف اسلامی در این شهر ردپایی دارند، چه در غذا، چه در زبان و چه در پوشش.
شهر مکه در حجاز واقع شده است، اما شهری است که هم از نظر اعتقادی و هم در عالم واقعیت، متعلق به همهی جهان اسلام است. اگر مُسافر مکه، کمی مکهگردی کند، این مهم را درمیابد؛ چون در این سفرنامه بنایم اختصار و بازتاب تصویری کلی از همهچیز است، از تفصیلات و اشتراکگذاری تجربیات مختلف صرفنظر میکنم. امید است در آینده این سفرنامه را تکمیل و در قالب کتابی تقدیم علاقهمندان کنم.