این اثر را محیالدین شمس برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابا منتشر شده است.
با خانواده راهی استان گیلان، بهشت ایران شدیم. جاده شمال با آسمان آبی و ابرهای پراکنده سفید و با بارانهای گاهوبیگاهش، عطر و بوی دلنشین و هوای دلپذیرش، به یک خاطره خوب در ذهن هر مسافری که به شمال سفر میکند، تبدیل شده است.
در سفر ما به شمال باران نمنم میبارید و بوی خاک تازهتر شده، همهجا را فراگرفته بود. درختها بر جادههای پرپیچوخم شمال مانند چتری سایه انداخته بودند و صدای پرندهها از گوشهوکنار به گوش میرسید.
اما متاسفانه ترافیک هم از شهرهای دیگر بههمراه بقیه مسافران بار بسته بود و به اینجا آمده بود و باز هم تلفات و آسیبها به چشم میخورد و لحظات تلخی را بهوجود میآورد. اما بااینحال گذر کردیم و به جاهای دیدنی گیلان رفتیم تا از مناطق زیبای دیگر هم دیدن کنیم.
به امامزاده ابراهیم رفتیم و برای گذشتگان طلب آمرزش و رحمت کردیم. به قلعه رودخان رفتیم و از آن همه پلههای طولانی و بلند عبور کردیم و به بالای کوه رسیدیم و از میراث فرهنگی اصیل گیلان دیدن کردیم. تابلوی زیبای قلعه را خریدیم تا برای همیشه لحظات خوب و شیرین و طبیعت زیبای قلعه رودخان را به خاطر بسپاریم.
سفر ما ادامه داشت. از مغازههای شهر گیلان که دارای سوغاتیهای این شهر نظیر شیرینی فومن و نان زرین و کوکیهای خوشمزه و غذاهای محلی خوشمزه دیدین کردیم و مقداری برای خود و خانواده خود به رسم یادبود خریداری کردیم.
همراه با خانواده به رستوران محلی رفتیم. در منوی آن رستوران مرغ ترش، ترش تره، ماهی شکمپر، باقلا قاتوق و میرزاقاسمی وجود داشت که ما مرغ ترش را انتخاب کردیم و بسیار خوشمزه بود.
در ادامه مسیر به موزه میراث روستایی رشت رفتیم و از صنایعدستی خوشرنگ و زیبای آنجا دیدن کردیم. همچنین از موزه میرزاکوچک خان جنگلی و جنگلهای سراسر پوشیده از درختهای کاج و صنوبر که منظره زیبایی آفریدهاند دیدن کردیم. استان گیلان آنقدر زیبا است که هر چه از آن بگویم کم گفتهام.
زمان ما خیلی زود گذشت و تمام شد و ما مجبور به بازگشت شدیم. در مسیر بازگشت ماهیگیران زحمتکش را دیدیم که تور به دست بهسمت دریا میروند. و میدیدیم مزرعههای برنج که عطر برنج تازه خوشهزده همهجا را پر کرده است و همچنین زیتونها که از درختها آویزان بودند و رنگ سبز و زیبایش، منظره قشنگی در اطراف و در طبیعت بهوجود آورده بود.
هنگامی که رسیدیم. انگار تکهای از جسم و روح من در گیلان جا مانده بود. حس عجیبی داشتم. آنقدر از این سفر لذت برده بودم که حتی نمیخواستم به خانه برگردم. طوری شده بود که انگار از خانه حقیقیام دور شده بودم. بهنظر من خانه جایی است که تو در آن احساس سرزندگی کنی حال هرجا میخواهد باشد.
خلاصه باید قدر لحظههای زندگی را دانست و از زیباییهای اطرافمان نهایت لذت را ببریم تا دیر نشود.
پینوشت: عکس اول تزئینی است.